loading...
تدریس زبان
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 1262 جمعه 06 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

 

شکل گیری و گسترش نهضت اسلامی و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی و برگزاری مراسم چهلم های شهدا در شهرهای مختلف و کشتار 17 شهریور و اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت، کنترل امنیت کشور را از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج نموده و موجب شد که در زمان کوتاهی، پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردد.

 

 

به بهانه ۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۷ // روز فرار شاه از ایران ا

شکل گیری و گسترش نهضت اسلامی در ایران، پایه های اقتدار رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را سست کرد و منجر به فرار شاه در ۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۷ از کشور شد.

 

شکل گیری و گسترش نهضت اسلامی و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی و برگزاری مراسم چهلم های شهدا در شهرهای مختلف و کشتار 17 شهریور و اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت، کنترل امنیت کشور را از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج نموده و موجب شد که در زمان کوتاهی، پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردد. شاه پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رفع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، به رهبران جبهه ملی روی آورد.

 

پس از ناکامی جمشید آموزگار، جعفر شریف امامی و ازهاری در مهار کردن امواج خشم و نفرت عمومی مردم در جریان نهضت اسلامی، شاه آخرین تیر خود را رها کرد و سعی کرد با انتخاب یکی از اعضای جبهه ملی که به ظاهر از مخالفان شاه باشد، خشم مردم را فرو نشاند. به همین جهت شاپور بختیار به شرط گرفتن اختیارات کامل و خروج شاه از کشور بعد از رای اعتماد مجلسین به دولت، نخست وزیری را پذیرفت.سرانجام در روز 26 دی 1357، شاه پس از سالها ظلم و جنایت در حق مردم مسلمان ایران، به همراه همسرش، ایران را به سمت مصر ترک کرد، در حالیکه حتی نزدیک ترین حامیان و اربابانش هم از پذیرفتن او امتناع کردند.

 

پس از فرار شاه، ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی، این پیروزی بزرگ را جشن گرفتند و این زمانی بود که رژیم پهلوی پس از 50 سال حکومت استبدادی، روزهای پایانی عمر خود را سپری می کرد؛ چنانکه در کمتر از یک ماه پس از فرار شاه، طومار عمر 2500 ساله شاهنشاهی ایران در هم پیچیده شد.

 

بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی که در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت می کرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید که با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد.

 

شاه با اعلام یک سیستم تک حزبی در اسفند 1353، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبیت کرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو کشور که براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، روابط ایران با همه کشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی که بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فکر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان 1354، بهانه ای برای ریخت و پا ش های تازه قرار دادند.

 

اسدالله علم یکی از معاونین خود، دکتر باهری را که سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها کتاب در وصف خاندان پهلوی که هر یک با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد، انتشار یافت.

 

در فوریه سال 1976، یعنی در زمان حکومت فورد و یازده ماه قبل از آنکه کارتر وارد کاخ سفید بشود، یک هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حکومت در ایران تهیه کرد که در تیراژ محدودی در مجموعه نشریات محرمانه سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریکا توزیع گردید.(2) در این گزارش، خانواده سلطنتی ایران «کانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودکامه که به جز افراد خانواده خود فقط با ده، دوازده نفر، که رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را کسب می کند. او با کسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند.

 

ایران عملاً تیول چهل خانواده است که مقامات دولتی و تجارت را تحت کنترل خود دارند و بعد از آنها 150 تا 160 خانواده ی دیگر هم هستند که در درجه دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی کشور را اشغال می کنند. مجموع این خانواده ها که 200 خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شده اند که امریکایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده حاکم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد:

«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حکومت دموکراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی کنند.»

 

شاه بعد از روی کار آمدن کارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل کرده ی امریکا را به صدارت گماشت و راهی آن کشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به کاخ سفید که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پلیس و اشک ریختن کارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریکا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری کند.

 

در این مذاکرات، شاه جای هیچ گله و شکایتی برای امریکایی ها باقی نگذاشت، به طوری که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریکه ی سلطنت تکیه زده بود. ولی مشکلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یک طرف و تشدید مخالفت ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید که مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در کار خود فرو مانده و هویدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه کارشکنی در کار دولت فروگذار نمی کرد و سرانجام با انتشار مقاله توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، کاری ترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت.

 

این مقاله به ابتکار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر کرد. سرانجام دولت آموزگار از کار بر کنار شد و شاه شریف امامی را که مهره انگلیسی ها بود روی کار اورد تا بتوانددر کنار حمایت امریکا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یک از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده رژیم در برقراری حکومت نظامی، فاجعه 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعکاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حکومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.

 

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و کشته و زخمی شدن تعدادی از آنها، تظاهرات بی سابقه 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیکوپتر بر فراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهده شعله های آتش که از صدها نقطه ی شهر زبانه می کشید، به کاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریکا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشکیل یک دولت نظامی به آنها ابلاغ کند. سفیر امریکا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یک دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:

دولت انگلستان آنچه را که اعلی حضرت به مصلحت کشور خود تشخیص دهند، تأیید می کند. شاه پس از این ملاقات حکم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا کرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشکیل دولت نظامی گفت که صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد که اشتباهات گذشته جبران شود.

 

دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حکومت نظامی هم عملاً کارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حکومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد. حکومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری کرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در کشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، بخصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.

 

با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و کشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان، مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

 

در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند که حل بحران، با حضور شاه در ایران امکان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامیازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند.

 

شاه در مصاحبه ی کوتاهی به خبرنگاران گفت:

«مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»

 

در مورد مدت سفر گفت:

«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین کنم.»

ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.

 

در آخرین روزها فرح کوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این کار مشکلی را حل نخواهد کرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود که او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.

 

 

 

حوادثی که منجر به فرار شاه شد

پاييزهاي بي برگي را در چمدان هايش مچاله کرد و رفت تا جاده ها با صداي قدم هاي بهار، بيدار شوند؛ تا آزادي همچون خورشيد از بالاي ديوار خانه ما قد بکشد و غنچه هاي باغچه، بوي باران هاي بهاري را برقصند در سرماي زمستان؛ تا شمعداني ها اشک بريزند پنجره هايي را که از اين پس، به تماشا باز مي شوند؛ تا قاصدک ها بدوند بر شانه هاي باد، با هر چه خبر رستگاري ست؛ مانند رسولان صبح که آفتاب را بر شانه مي کشند.

به گزارش عماریون ، امروز 26 دی سالروز فرار تاریخی شاه معدوم ایران است .فراری که سقوط رژیم شاه را حتمی کرد و کمتر از یکماه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.

 

محمدرضا پهلوی كه سال‌ها تحت حمایت اربابان آمریكایی خویش و با تكیه بر اریكه سلطنت، كشور را تحت‌سلطه گرفته و عرصه تركتازی و غارتگری‌های خود قرار داده بود، سرانجام فرار را بر قرار ترجیح داد و مجبور به ترك ایران شد.

 

شاه معدوم برخلاف پدر خود، رضا شاه كه پس از ۱۶سال حاكمیت مستبدانه تحت حمایت انگلیس از كشور خارج شد، بدون استعفا راهی سرزمین اربابان خود شد. همزمان با فرار شاه، مردم در سراسر ایران به خیابان‌ها آمدند و با پخش شیرینی، این رویداد مهم تاریخی را جشن گرفتند و ۲۶دی ماه ۵۷ نقطه عطف دیگری در تاریخ سراسر حماسه انقلاب سرخ و اسلامی ایران شد.

 

شاه بعد از روی كار آمدن كارتر در سال1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت 13ساله هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل كرده آمریكا را به صدارت گماشت و راهی آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به كاخ سفید كه موجب پرتاب گاز اشك آور از طرف پلیس و اشك‌ریختن كارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشی برای شاه در این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رئیس‌جمهوری جدید آمریكا، سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری كند. در این مذاكرات، شاه جای هیچ گله و شكایتی برای آمریكایی‌ها باقی نگذاشت، به‌طوری كه در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریكه سلطنت تكیه زده بود.

 

ولی مشكلات اقتصادی و نابسامانی‌های ناشی از ریخت و پاش‌های گذشته از یك طرف و تشدید مخالفت‌ها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشی از آن، به‌تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید كه مهار آن روز به روز دشوارتر می‌شد. آموزگار در كار خود فرو مانده و هویدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ‌گونه كارشكنی در كار دولت فروگذار نمی‌كرد و سرانجام با انتشار مقاله توهین‌آمیز نسبت به امام خمینی«قدس سره» در روزنامه اطلاعات در 17 دی 1356، كاری‌ترین زهر خود را به حكومت آموزگار ریخت.

 

سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه، شریف امامی ‌را كه مهره انگلیسی‌ها بود روی كار آورد تا بتوانددر كنار حمایت آمریكا، رضایت انگلستان را نیز جلب كند. انتخاب شریف امامی‌ به نخست‌وزیری هم هیچ‌یك از انتظارات شاه را بر آورده نكرد. عقبگرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت‌های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده رژیم در برقراری حكومت نظامی، فاجعه 17شهریور در میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعكاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حكومت نظامی‌بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه‌ای را به‌دنبال آورد.

 

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش‌آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمی‌شدن تعدادی از آنها، تظاهرات بی‌سابقه 14 آبان را در تهران به‌دنبال داشت. شاه همان روز با هلی‌كوپتر بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهده شعله‌های آتش كه از صدها نقطه شهر زبانه می‌كشید، به كاخ نیاوران بازگشت و سفیران آمریكا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود برای تشكیل یك دولت نظامی‌ را به آنها ابلاغ كند. دولت نظامی‌در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامی‌هم عملاً كارایی خود را از دست داد.

 

گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، به‌خصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزی كشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه دكتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دكتر صدیقی پس از یك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ رد داد. شاه از شاپور بختیار دعوت كرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت. شاه نیز پس از عدم‌موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رفع اعتصاب‌ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه دیگری جز خروج از كشور نداشت.

 

تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی‌بود. مشایعت كنندگان، نخست‌وزیر، روسای مجلسین، وزیردربار، رئیس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان‌های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت 5/11 صبح، شاه و همسرش، با یك هلی‌كوپتر وارد فرودگاه شدند. شاه در مصاحبه كوتاهی به خبرنگاران گفت: «مدتی است احساس خستگی می‌كنم و احتیاج به استراحت دارم.

 

ضمناً گفته بودم پس از اینكه خیالم راحت شود و دولت مستقر شود، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اكنون آغاز می‌شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترك می‌كنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی كه پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه‌گذاری آینده موفق شود.» او در مورد مدت سفر هم گفت: «این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی‌توانم آن را تعیین كنم.»

 

سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را برقرار ترجیح داد. ساعت 30: 12 بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند. از اعضای خانواده سلطنتی تنها فرح مانده بود كه او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان‌ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفتند و رژیم سلطنتی كمتر از یك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد .

 

پس از 26 دي درست 26 روز تاريخي بر ملت ايران گذشت تا در 22 بهمن ماه 1357 انقلاب شكوهمند اسلامي كه ثمره خون پاك شهداي انقلاب بود به پيروزي رسد.

 

26 دي روز تاريخي براي ملت ايران بود، ملت ايران توانست طاغوت پر نخوت زمانه را كه 37 سال غاصبانه و به زور بر مال و منابع آنها حكومت سراسر ظلم كرده بود مجبور به فرار كنند، شادي و شعف پس از شنيدن اين خبر در سراسر ايران ديدني بود، ملت ايران شاه ظالمي را كه تا آن روز دست پليدش به خون ملت پاك ايران آلوده شده بود را فراري داد و خاطره آن روز هرگز از ذهن ملت در پي سي ساله اخير فراموش نشده است.

 

از آنجا كه امام همواره بازگشت به ايران را منوط به خروج شاه از كشور اعلام كرده بود، فرار شاه براي ملت ايران يك گام روبه جلو بشمار مي رفت و پس از خروج شاه در روزهاي ‌آخر دي 1357، هيمنه او و همه اياديش را شكست و خبر بازگشت قريب‌الوقوع امام خميني نيز در رسانه‌هاي خبري انتشار يافت و ديري نپائيد كه امام آمد، 12 بهمن تنها 16 روز پس از فرار شاه، امام با پرواز انقلاب آمد...

 

با ورود امام امت به خاك ايران اسلامي، رژيم در وضعيت نامطلوبي قرار گرفته بود، در يك سو بختيار به عنوان نخست‌وزير شاه، حتي از سوي جبهه ملي نيز رانده شده بود و اميد چنداني نيز به حمايت ارتش نداشت و در سوي ديگر خيل عظيم مردم، آتش انقلاب را شعله‌ور تر مي‌كردند و هر شهيد در هر كوي و برزني سندي بود بر تداوم راه و ايستادگي در مسير.

 

با پيوستن گروههاي متعدد به موج انقلاب،‌ بخش هاي وسيعي از بدنه ارتش نيز در صف اول ايستادگي قرار گرفتند.

 

ملت ايران تصميم تاريخي خود را براي رسيدن به استقلال از سالها پيش گرفته بود و يكصدا فرياد استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي را سر داد، ديگر ياران امام در سال 42 به فرزندان برومندي بدل شده بودند كه با اعتقاد قلبي به رهبر و راه خود، گام هاي بلندي براي آينده ايران بردارند.

 

همان فرزندان برومندي كه دو سال پس از پيروزي انقلاب با خون پاك خود، نهال نوپاي انقلاب را در دفاعي 8 ساله و نابرابر آبياري كردند.

 

ملت ايران فرياد نه غربي نه شرقي سر داد و با تمسك به اراده الهي و سرمايه هاي معنوي خود و رهبريهاي داعيانه امام (ره) تا امروز راه خود را علي رقم تمامي تهديدات پرتوان ادامه داده است.

 

 

 

روزتسليم ديکتاتور در برابر اراده مردم ايران

خراسان - مورخ دوشنبه 1390/10/26 شماره انتشار 18032

نويسنده: دکتر محسن سليم

خروج به وقت محلي

 

ساعت ۱۱:۳۰ صبح روز سه شنبه ۲۶ دي ماه ۱۳۵۷ خورشيدي، فرودگاه مهرآباد تهران، در حالي که فرودگاه بزرگ پايتخت در محاصره يگان هاي گارد شاهنشاهي بود، يک بالگرد وارد باند شرقي فرودگاه شد و مردي با کت و شلوار مشکي و با چهره اي خسته در حالي که زني او را مشايعت مي کرد، از آن پياده شد و به سمت هواپيمايي به راه افتاد که مقدر بود آخرين شاه از سلسله شاهان تاريخ ايران را به سفر ابدي ببرد. تشريفات مربوط به خروج خصوصي و غيررسمي بود، اگرچه مشايعت کنندگان بلندپايه اي چون: نخست وزير، روساي مجلسين، رئيس ستاد ارتش و مقامات عاليه کشوري و لشکري حضور داشتند. آن مرد رنجور و پريشان حال، که روزگاري خدايگان، اعليحضرت همايوني و چه و چه اش مي خواندند، در حالي که به سرعت گام برمي داشت به خبرنگاران گفت: «مدتي است احساس خستگي مي کنم و احتياج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از اين که خيالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. اين سفر اکنون آغاز مي شود و تهران را به سوي آسوان در مصر ترک مي کنم... اين سفر بستگي به حالت من دارد و در حال حاضر دقيقا نمي توانم آن را تعيين کنم». يک ساعت بعد، هواپيما به سمت ابرها اوج گرفت و آن مرد که در ادبيات ديني به او طاغوت مي گويند، به زباله دان تاريخ پيوست.

 

تکرار تاريخ

 

تاريخ بازيگري هاي بسيار دارد. ۲۵ سال پيش از آن نيز ماجرايي شبيه به همين قضيه رخ داد که از قضا در همين مکان و براي همين فرد يعني محمدرضا پهلوي به وقوع پيوست. روز يکشنبه ۲۵ مرداد سال ۱۳۳۲ ش به دنبال شکست کودتاي افسران وابسته به دربار عليه دولت ملي دکتر مصدق، محمدرضاشاه که شوکه شده بود، بي درنگ و با هراسي زائدالوصف عازم فرودگاه شد و به خارج گريخت. اما طراحان انگليسي و آمريکايي، نقشه کودتاي ديگري را طرح و اجرا کردند؛ از اين رو شاه ظهر روز شنبه ۳۱ مرداد ماه ۱۳۳۲، بعد از يک هفته دربه دري و درماندگي، در فرودگاه تهران از هواپيما پياده شد و مدت ۲۵ سال ديگر به زمامداري خود ادامه داد.

 

اما اين بازگشت بي سروصدا، آغاز دوره حاکميت مطلقه شاه بود، ظاهرا شاه تصميم گرفته بود اعتماد به نفس هميشه مفقود شده خود را به دست آورد و با تکيه بر ابزاري چون ارتش و استفاده از ثروت هاي عمومي، پايه هاي اورنگ شاهي اش را مستحکم کند. به دليل تجربه تاريخي و نيز از راه رايزني با اطرافيان داخلي و دوستان خارجي، شاه بر آن شد تا به تدريج کليه مخالفان قطعي و احتمالي را از صحنه خارج کند. از پاييز ۱۳۳۳، رژيم با يک رشته عمليات پليسي شاخه نظامي حزب توده را متلاشي کرد و بسياري از عناصر چپ گرا روانه زندان يا تبعيد شدند. البته اين حقيقت که بينش مارکسيستي حزب توده جايگاه چنداني در ميان مردم مسلمان ايران نداشت هم عامل مضاعفي بود تا گروه ها و جناح هاي چپ را از کارايي بيندازد. در همين حال، مرگ عليرضا پهلوي برادرتني شاه نيز، خيال او را از بابت جانشيني آسوده کرد. سپس نوبت به گروه فداييان اسلام رسيد که در ششم آذر ۱۳۳۴ در مقابل جوخه آتش قرار گرفتند و با اين اقدام، فرمان حمله به جناح مذهبي و قدرتمندترين شاخه آن يعني روحانيت صادر شد. اما ميانجي گري مراجع تقليد، مانع از آن شد که شاه بتواند از آيت ا... کاشاني انتقام بگيرد. اين مسئله، سپر امنيتي نسبتا خوبي را براي برخي از روحانيون مبارز ايجاد کرد تا بعدها در مجالي مناسب به مبارزه عليه رژيم بپردازند.

 

تحکيم قدرت

 

با وجود ضعف روحي و جبن ذاتي محمدرضا شاه که او را در بسياري از موارد دچار ترديد وانفعال مي ساخت به نظر مي آمد با حمايت هاي آمريکا و با افزايش تجارب شخصي شاه در برخورد با مخالفان، اکنون او آماده اجراي يک سلسله اقدامات سرکوبگرانه و تبديل به يک ديکتاتور است. از طرفي، شرايط بحراني جهان در اوج جنگ سرد و تحولات آسيا و جهان اسلام نيز زمينه اي به دست داده بود تا شاه را به تغيير رويه و انجام اقدامات خشن ترغيب کند. به نحوي که محمدرضا از نظر تجميع قدرت، وضع پدرش رضاشاه را يافت و خواست تا منش او را دنبال کند. بدين ترتيب بود که در سال ۱۳۳۵ ساواک پا به عرصه وجود گذاشت. يک سازمان جهنمي که محصول اختناق دهه ۳۰ و برگرفته از پشتيباني مالي و تکنيکي دولت آمريکا بود. ماموران ساواک به بهانه اقدامات امنيتي، به دستگيري و شکنجه غيرقانوني مخالفان دولت و سلطنت پرداختند و چون ساواک در سرکوب شورش هاي مختلف و شکست دادن چريک هاي انقلابي، کامياب شد، از چنان جايگاهي برخوردار شد که شاه شخصا بر آن نظارت مي کرد و با صرف بودجه هاي ميليوني براي تجهيز و ارتقاي سطح کمي و کيفي آن، از اين سازمان مخوف و جهنمي به عنوان ابزار سرکوب معترضان و اعمال سانسور و حتي انجام فعاليت هاي برون مرزي استفاده مي کرد. اشتباهي که نه تنها چهره واقعي رژيم پهلوي را آشکار کرد که بر موج نفرت مردم و اعتراض گروه ها افزود.

 

مسئله درآمد و مديريت منابع نفت، ميدان تجربه ديگري براي شاه تلقي مي شد. پس از کودتاي ۲۸ مرداد، ايران با کنسرسيوم نفتي شرکت هاي غربي توافق کرد تا ضمن خروج از نظارت يک جانبه دولت انگلستان، از مشارکت و سرمايه گذاري و در حقيقت جلب رضايت کشور متنفذي چون ايالات متحده آمريکا بهره برداري کند. اما با وجود عقد چند قرارداد سودآور براي افزايش عوايد دولت، به زودي تورم اقتصادي و مالي گريبان رژيم را گرفت. ضمن آن که براي اجتناب از شيوع جنبش هاي ضد سرمايه داري، با اشاره جان کندي رئيس جمهور دموکرات آمريکا، چهره اي به ظاهر ملي گرا به نام علي اميني به صدارت انتخاب شد تا طرح اصلاحات ارضي پايه ريزي شود. خاصه که در فروردين ماه ۱۳۴۰، آيت ا... بروجردي مرجع تقليد و چهره برجسته حوزه علميه قم درگذشت و خلاء موقت رهبري جهان تشيع، يکي از موانع عمده براي انجام اقدامات آمريکا پسند رژيم را از سر راه برداشت.

 

با اين همه، رژيم بي محابا گام برنداشت. در آغاز دولت با فرستادن لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و ضمايم آن به مجلس شوراي ملي کوشيد تا شرايط را مورد سنجش قراردهد و زمينه را براي تحقق اصلاحات ارضي فراهم کند اما اعتراض کوبنده يک روحاني تقريبا ناشناخته به نام آيت ا... روح ا... خميني از قم، نقشه حکومتگران را نقش بر آب کرد و مشخص شد که شاه، روحانيت و جناح مذهبي را ناديده انگاشته است. لذا ابتدا در يک عقب نشيني آشکار، نخست وزير وقت اسدا...علم اعلام کرد که نظر علما را رعايت خواهد کرد و سپس انتخابات فرمايشي در يک فضاي سرد و بي روح در روز ششم بهمن ماه ۱۳۴۱ برگزار شد تا ۶اصل اصلاحات موسوم به «انقلاب شاه و ملت» مورد تاييد مردم قرارگيرد و دست دولت را براي اقدامات بعدي بازگذارد. ولي فعالان سياسي نوظهور که اينک رهبري جديد و انقلاب پيدا کرده بودند انتخابات را تحريم کردند. تحريمي که شاه را چنان خشمگين کرد که در يک سخنراني در قم، هرچه مي توانست به علما و بازاريان و ديگر گروه هاي معارض دشنام داد و توهين کرد. کمي بعد، نوبت انتقام رسيد. رژيم چنگ و دندان نشان داد و با حمله به مدرسه فيضيه و سپس اعزام طلاب به خدمت نظام وظيفه، مبارزه با جناح مذهبي را کليد زد. سخنان تند و قاطع حضرت آيت ا... خميني درباره شاه و لحن خطابي که حتي صورتي از احترام ظاهري هم نداشت، باعث شد تا پيشواي مبارزه و جهاد دستگير و به خارج از ايران تبعيد شود. هرچند اين اقدام دولت، سرمنشاء قيامي فراگير در ۱۵خرداد ۱۳۴۲ شد، اما به سقوط رژيم منجر نشد و چون آتشي در زير خاکستر باقي ماند تا در موعدي به هنگام دوباره شعله کشد.

 

عملکرد سراپا خطا

 

تبعيد امام و خاموشي قيام، ۱۵سال به محمدرضا شاه فرصت دوباره حکمراني بخشيد. در مهرماه ۱۳۴۳ مجلس شوراي ملي لايحه اي را تصويب کرد که به موجب آن به کارکنان و مستشاران آمريکايي در ايران مصونيت سياسي و قضايي اعطا مي شد. اين چراغ سبز شاه باعث شد تا مدتي بعد، ۲۰۰ميليون دلار کمک مالي آمريکا به ايران سرازير شود. با درک ارتباط بين اين دو جريان و با توجه به ماهيت امتياز حقيرانه کاپيتولاسيون، امام خميني به شدت با اين مصوبه مخالفت کردند و آن را نشانه اي از زبوني دولت ايران در برابر آمريکا دانستند در نتيجه، مرجع ديني شيعيان حملاتش را متوجه امپرياليسم آمريکا کرد و وابستگي شاه و رژيمش به قدرت هاي بيگانه محرز شد. اين اعتراض، تبعيد امام به ترکيه و سپس به عراق و بعدها به فرانسه را در پي داشت. اما جالب آن بود که هرچه امام از خاک ايران دورتر مي شدند، به قلوب مردم و کانون انقلاب نزديکتر مي شدند.

 

دهه ۱۳۵۰ از راه رسيد. طي اين سال ها، اوضاع اقتصادي به گونه اي دستخوش تغيير شد که بسياري از تصورات و پيش بيني هاي ساده انگارانه شاه و درباريانش را در هم ريخت. روياي شاه، تمدن بزرگي بود که در آن وي به عنوان پدر ملت و مصلح کبير مورد تقديس آحاد ملت قرار مي گرفت! اما در بيرون از اين روياي کودکانه و در عالم واقعيات، مدرنيزه کردن اقتصاد ايران از طريق سرمايه گذاري در صنايع سنگين، همراه با افزايش چشمگير مصرف گرايي و نابودي تدريجي کشاورزي و دامپروري، سبب بحران هاي اقتصادي شد و همراه با انفجار قيمت نفت در ۱۳۵۲ ، شاه خيال پرداز و مشاوران بلند پروازش را با واقعيت هاي تلخ تري روبه رو ساخت. در حقيقت، سوء استفاده از درآمدهاي نفتي به رشد نابرابر قدرت خريد جوامع شهري، نابودي کشاورزي و تضعيف جامعه روستايي، مصرف زدگي فراگير و حتي بر هم خوردن توازن سنت هاي فرهنگي و توقعات اجتماعي و مادي و در يک کلام تغييرات مخرب و بنيادين در ساختار اقتصاد ايران منجر شد. اين بهايي بود که براي روياي شاه خوش خيال بايد پرداخته مي شد؛ يعني تبديل ايران به پنجمين قدرت صنعتي دنيا و رسيدن به دروازه هاي تمدن بزرگ!

 

به باور برخي پژوهندگان، نوسازي در حوزه اقتصادي و اجتماعي و رشد توانمندي هاي مالي برخي گروه ها و اقشار، هرچند نسبتا موفق بود ليک چون با نوسازي در حوزه هاي ديگر يعني حوزه سياسي و فرهنگي همسان نبود، به نارضايتي منجر شد. برنامه هاي سوم و چهارم عمراني کشور که بيش از 9.5 ميليارد دلار هزينه داشت، رشد سالانه توليد ناخالص ملي را از ۸% به ۳۰% رسانيد، اما از اين بودجه کلان تنها 1.2ميليارد دلار به کشاورزي و 3.9 ميليارد به امور زيربنايي اختصاص يافت و بقيه آن يا صرف امور صنعتي، آن هم توليد کالاهاي مصرفي شد يا به صورت سرمايه گذاري در بخش هاي تجاري و خدماتي تحت اختيار خاندان هاي بزرگ و کوچک وابسته به سلطنت و سرمايه داران نوپا قرارگرفت. از طرفي، موارد سوء استفاده و حيف و ميل اموال دولتي و عمومي و حجم وسيع فساد مالي و اختلاس، آن چنان بود که نهايتي براي آن متصور نبود. به طوري که به اعتراف حسين فردوست، دوست شاه و رئيس سازمان توخالي بازرسي کشور، طي سال هاي ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ حدود ۴هزار پرونده سوء استفاده کلان در قسمت تحقيق سازمان بازرسي شاهنشاهي تشکيل شده بود که به هيچ يک رسيدگي نشد.

 

به سوي تباهي و سقوط

 

با وجود چنين وضعيتي، تمرکز قدرت مفرط و ثروت بادآورده در دستان شاه و دربارش، مخيله آنان را دستخوش توهم و فراموشي ساخته بود. ناگهان شاه به يادش آمد که ۳۰سال پيش به طور رسمي تاج گذاري نکرده است! مراسم پرخرج تاج گذاري که تمام شد، نوبت به جشن هاي ۲۵۰۰ساله شاهنشاهي افتاد و ۲۵ميليارد ريال پول- که با آن مي شد محروميت را حداقل در حاشيه شهرهاي بزرگ از بين برد- خرج ساختن دهکده سران و عيش و نوش مهمانان خارجي در تخت جمشيد شد. دومين شاه سلسله پهلوي مي ديد، ساواک او نيروهاي مخالف را با عمليات غافلگيرانه و متعددش متلاشي کرده است و نفوذي هاي رژيم با رخنه در آن، آن را خلع سلاح و بي خاصيت ساخته اند. پس ديگر نگراني وجود نداشت و همان طورکه او به کوروش گفته بود: آسوده بخواب، خودش نيز مي توانست آسوده بخوابد! ديده بود که چگونه مردم براي ثبت نام در حزب رستاخيز صف کشيده اند و حمايت پرزيدنت کارتر را در شب سال نو مسيحي در تهران مشاهده کرده بود که گفته بود: هيچ رهبري به اندازه شاه نزد من داراي احترام عميق و رابطه دوستانه به اين شکل نيست.

 

چاپ مقاله موهني در روزنامه اطلاعات در ۱۷ دي ماه، همه رشته ها را پنبه کرد. قم سرسلسله تظاهرات مردمي و دنباله داري شد که نام انقلاب اسلامي بدان داده  شد. يادبود چهلمين روز قيام قم در تبريز و چهلمين روز قيام تبريز در يزد و سپس در شهرهاي ديگر به ترتيب برگزار شد و مردم و دولت ايران را وارد سال سرنوشت سازي به نام ۱۳۵۷کرد. سالي پرتحول و دگرگون کننده. رهبر در تبعيد از حومه پاريس، کنترل امور را به دست گرفتند و با روشي خارق العاده از طريق مصاحبه ها، ارسال تلگراف ها و نوارهاي سخنراني، ديدار با گروه هاي ناراضي و با زبان و واژگان انقلابي که توسط متفکراني چون طالقاني، مطهري، شريعتي و ... به کار رفته بود، پيام هاي انقلابي ايشان به سراسر کشور منتشر شد. در نتيجه بيشتر گروه ها و اقشار اجتماعي در صف مبارزه با رژيم قرار گرفتند. ترفند حکومت نظامي ازهاري و کابينه محلل شريف امامي که جواب نداد، بختيار آمد با اين شرط که شاه ازکشور برود و چه حرف درشتي! اما محمدرضا ديگر آن شاه متفرعن و با روحيه نبود.

 

فرار بزرگ

 

بيشتر تحليلگران معتقدند نحوه شکل گيري و گسترش انقلاب اسلامي به گونه اي رعدآسا و غافلگيرکننده بود که کنترل امنيت کشور را از دست نيروهاي رژيم خارج کرد و باعث شد تا بي درنگ پايه هاي اقتدار رژيم شاهنشاهي سست شود. اعتصابات گسترده و مخالفت افکار عمومي با حاکميت، باعث سردرگمي و آشفتگي شاه شده بود. از طرفي، آمريکا در پشتيباني از شاه ترديد داشت و فقط مي خواست وضع موجود حفظ شود. همين امر به بي اعتمادي فزاينده شاه به آمريکايي ها و نگراني شديد او منجر شده بود. در حالي که آمريکايي ها به اين نتيجه رسيده بودند که حضور شاه در ايران عامل اصلي بي نظمي است؛ شاه خوش باور مي خواست وانمود کند که به طور موقت از کشور خارج مي شود و شايد همچون تجربه ۲۸مرداد، با بهبود اوضاع به کاخ خويش بازمي گردد! در همين دوران، فرح کوشيد تا شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفويض مقام نيابت سلطنت به وي، ترغيب کند. اما ياس شاه چنان بود که نپذيرفت و گفت اين کار مشکلي را حل نخواهد کرد. بدين ترتيب، دومين و واپسين شاه آخرين خاندان سلطنتي تاريخ ايران، همچون پدرش، اما بدون استعفا، از کشور فرار کرد تا موجي از شادي در بين مردم برپا شود. ۱۷روز بعد، فرودگاه مهرآباد ميزبان بزرگترين مخالف همان شاه بود و تنها پس از ۱۰روز هيجان انگيز، پرونده رژيم ۳۷ساله محمدرضا شاه و سلطنت ۲۵۰۰ساله شاهنشاهي در ايران براي هميشه بسته شد.

تشکيل شوراي انقلاب به فرمان امام خميني (ره)

 

با اوج گيري نهضت اسلامي در سال ۱۳۵۷، انديشه شکل گيري«شوراي انقلاب» در ميان روحانيون معتمد امام پديد آمد که در سفر شهيد مطهري به پاريس، اين طرح با امام در ميان گذاشته شد. امام در ۲۲ دي ۱۳۵۷، فرمان تشکيل شوراي انقلاب را صادر کردند. در بخشي از اين فرمان آمده است: «به موجب حق شرعي و براساس راي اعتماد اکثريت قاطع مردم ايران که نسبت به اين جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامي ملت، شورايي به نام شوراي انقلاب اسلامي، مرکب از افراد با صلاحيت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتا تعيين شده و شروع به کار خواهند کرد... اين شورا موظف به انجام امور معين و مشخصي شده است، از آن جمله ماموريت دارد تا شرايط تاسيس دولت انتقالي را مورد بررسي و مطالعه قرار داده و مقدمات اوليه آن را فراهم سازد.» اعضاي اوليه اين شورا ، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، آيت ا...موسوي اردبيلي، شهيد باهنر، آيت ا...هاشمي رفسنجاني، آيت ا...طالقاني، آيت ا...خامنه اي، آيت ا...مهدوي کني، احمد صدر حاج سيد جوادي، مهندس بازرگان، دکتر يدا...سحابي، مهندس کتيرايي، سرلشکر ولي ا...قرني و سرتيپ علي اصغر مسعودي بودند که پس از پيروزي انقلاب و تشکيل دولت موقت ، ديگري به آن اضافه شدند. از مهم ترين فعاليت هاي اين شورا، پيشنهاد مهندس بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت، تصويب اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ملي شدن بانک ها، سامان بخشيدن به دادگاه هاي انقلاب، برگزاري همه پرسي درباره نظام جمهوري اسلامي، بررسي پيش نويس قانون اساسي، تصويب قانون شوراهاي محلي، ملي شدن صنايع بزرگ، تصويب آيين نامه مجلس خبرگان و برگزاري انتخابات رياست جمهوري و مجلس بود. به دنبال تسخير لانه جاسوسي و استعفاي دولت موقت، با ادغام دولت در شوراي انقلاب ، در اداره مملکت، اين گونه بين اعضاي شورا تقسيم کار شد: آيت ا...خامنه اي- دفاع و پاسداران، هاشمي رفسنجاني- وزارت کشور، شهيد باهنر- آموزش و پرورش، مهدوي کني- کميته و دادگستري ، شهيد بهشتي- جهاد سازندگي ، بني صدر- وزارت خارجه، معين فر- نفت، حبيبي - آموزش عالي، عزت ا...سحابي- برنامه و بودجه، ميناچي- ارشاد ملي، شهيد قدوسي- دادگاه انقلاب. با تصويب قانون اساسي و برگزاري انتخابات رياست جمهوري و مجلس، آخرين جلسه شوراي انقلاب در ۲۶ تير ۱۳۵۹ برگزار شد و اين شورا منحل شد.

 

 

بعضی از تحلیل گران خارجی سال ۱۹۷۵، یعنی اواخر سال ۱۳۵۳ و ۹ ماهه ی اول سال ۱۳۵۴، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی که در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت می کرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه ۲۰ میلیارد دلار رسید که با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد. شاه با اعلام یک سیستم تک حزبی در اسفند ۱۳۵۳، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبیت کرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو کشور که براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، روابط ایران با همه ی کشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولت مردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی که بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فکر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان ۱۳۵۴، بهانه ای برای ریخت و پا ش های تازه قرار دادند. اسدالله علم یکی از معاونین خود، دکتر باهری را که سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها  کتاب در وصف خاندان پهلوی که هر یک با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد، انتشار یافت.

 

در فوریه ی سال ۱۹۷۶، یعنی در زمان حکومت فورد و یازده ماه قبل از آن که کارتر وارد کاخ سفید بشود، یک هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حکومت در ایران تهیه کرد که در تیراژ محدودی در مجموعه ی نشریات محرمانه ی سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریکا توزیع گردید.(۲) در این گزارش، خانواده ی سلطنتی ایران «کانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودکامه که به جز افراد خانواده ی خود فقط با ده، دوازده نفر، که رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را کسب می کند. او با کسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند. ایران عملاً تیول چهل خانواده است که مقامات دولتی و تجارت را تحت کنترل خود دارند و بعد از آن ها ۱۵۰ تا ۱۶۰ خانواده ی دیگر هم هستند که در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده ی دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی کشور را اشغال می کنند. مجموع این خانواده ها که ۲۰۰ خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ ۱۰۰۰ فامیلی شده اند که امریکایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ی حاکم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد :

 

«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حکومت دموکراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی کنند.»

 

شاه بعد از روی کار آمدن کارتر در سال ۱۹۷۷، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل کرده ی امریکا را به صدارت گماشت و راهی آن کشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به کاخ سفید که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پلیس و اشک ریختن کارتر و مهمانانش شد،آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریکا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری کند.

 

در این مذاکرات، شاه جای هیچ گله و شکایتی برای امریکایی ها باقی نگذاشت، به طوری که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریکه ی سلطنت تکیه زده بود. ولی مشکلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یک طرف و تشدید مخالفت ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید که مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در کار خود فرو مانده و هویدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه کارشکنی در کار دولت فروگذار نمی کرد و سرانجام با انتشار مقاله ی توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در ۱۷ دی ۱۳۵۶، کاری ترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت.

 

این مقاله به ابتکار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر کرد. سرانجام دولت آموزگار از کار بر کنار شد و شاه شریف امامی را که مهره انگلیسی ها بود روی کار اورد تا بتوانددر کنار حمایت امریکا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انتخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یک از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتاب زده ی رژیم در برقراری حکومت نظامی، فاجعه ی ۱۷ شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعکاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حکومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.        

 

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران و کشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی ۱۴ آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیکوپتر بر فراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهده  ی شعله های آتش که از صدها نقطه ی شهر زبانه می کشید، به کاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریکا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشکیل یک دولت نظامی به آن ها ابلاغ کند. سفیر امریکا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یک دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:

 

دولت انگلستان آن چه را که اعلی حضرت به مصلحت کشور خود تشخیص دهند، تأیید می کند. شاه پس از این ملاقات حکم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا کرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشکیل دولت نظامی گفت که صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد که اشتباهات گذشته جبران شود.

 

دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حکومت نظامی هم عملاً کارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حکومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد.  حکومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری کرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آن چه در کشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، به خصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.

 

با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و کشتار ۱۷ شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و …، و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

 

در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول  بودند که حل بحران، با حضور شاه در ایران امکان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند.      

 

شاه در مصاحبه ی کوتاهی به خبرنگاران گفت:(۱)

 

«مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»

 

در مورد مدت سفر گفت :

«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین کنم.»

 

ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.

 

در آخرین روزها فرح کوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این کار مشکلی را حل نخواهد کرد. سرانجام شاه روز ۲۶ دی ۱۳۵۷، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود که او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور ۲۵۰۰ ساله ی شاهنشاهی روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، درهم پیچیده شد.

 

پی نوشتها:

۱-    غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، صفحه ۳۱۴-۳۱۳٫

۲-    محمود طلوعی، پدر و پسر، ناگفته ها و ناشنیدنی ها از زندگی و روزگار پهلوی ها، صفحه ۷۵۳-۷۵۱٫

 

 

 

پايه هاي لرزان

نويسنده: زهرا محمدزاده

 

( به بهانه سالگرد ۲۶ دي ، فرار شاه معدوم )

سقوط رژيم پهلوي و مهمتر از آن، سقوط نظام شاهنشاهي در بهمن ۱۳۵۷ يكي از پديده هاي مهم و شگفت انگيز نيمه دوم قرن بيستم ميلادي است. سقوط دولت پهلوي مهم و شگفت انگيز بود چرا كه همه چاره ها براي بقاي آن انديشيده شده بود و رويكردي كه جامعه ايران براي رويارويي با اين نظام ديكتاتور در پيش گرفت بر شگفتي پديده سقوط حكومت پهلوي افزود. در اين نوشته ارزيابي و بررسي همه جانبه درباره سقوط حكومت پهلوي ميسر نيست ناگزير نگاهي كوتاه بر آن افكنده ايم.

شاه رفت، عنوان درشتي بود كه در ۲۶ دي ماه ۱۳۵۷ در صدر روزنامه هاي عصر به چاپ رسيد . مردم بعد از ساعت ۲ بعدازظهر كه راديو اعلام كرد شاه تهران را به سوي اسوان يكي از شهرهاي مصر ترك كرد به خيابانها رفتند و شادي كنان به پايكوبي و دست افشاني پرداختند. اين هيجان ها آنچنان به اوج خود رسيد كه كمتر مي توان نظير آن را در جهان ديد. مردم سر از پا نمي شناختند، اتومبيل ها در تمام مسير خود با چراغهاي روشن و به صدا در آوردن بوق ممتد به راه خود ادامه مي دادند، زن و مرد، كوچك و بزرگ در وسط خيابان و پياده روها با فريادهاي شادي رفتن شاه را شادباش مي گفتند، بچه ها بر روي اتومبيل ها و كاميون هاي باركش سوار بودند. حتي روي ركاب و بر روي طاق ماشين و قسمت هايي كه مي توانستند دست و پاي خود را بند كنند سوار مي شدند و با شعارهاي جديدي مانند: « به همت خميني شاه فراري شده» و يا « تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد» در خيابان ها به راه افتاده بودند.

در نقاطي از تهران مردم سربازان را گلباران مي كنند، مغازه هاي شيريني فروشي در ميان مردم شيريني و نقل و نبات پخش مي كنند، جوانان در وسط خيابان جلوي اتومبيل ها را گرفته و به مسافرين نقل و شكلات مي دهند، صداي مردم يك لحظه قطع نمي شود. مجسمه شاه در ميدان شهرري توسط مردم پايين و در شهر بر روي زمين كشيده مي شود وهمه با شعارهاي تند و خصمانه مرگ شاه را آرزو مي كنند. مجسمه يادبود ۲۸ مرداد در ميدان مخبرالدوله و مجسمه رضاشاه در ميدان سپه و ميدان ۲۴ اسفند را پايين آورده و با پيچيدن طناب بر گردن مجسمه ها آنها را در خيابان هاي شهر به گردش درمي آورند و اگر در يك جمله بخواهيم بگوييم دنيا اين شادماني و اين پيوستگي ملي را عجيب ترين رويدادهاي تاريخ معاصر نام نهاد.

يك خبرنگار فرانسوي گزارش مي كند: « نگاه كنيد، ترا به خدا نگاه كنيد. چه طور ممكن است كه او ديگر برگردد. واقعاً به هيچ زباني نمي توان تهران را يك ساعت پس از رفتن شاه توصيف كرد.»

يك ديپلمات مي گويد: « آزادي پاريس ( از اشغال آلمان ) را به خاطر مي آوريد؟ من در آن موقع در پاريس بودم و باور كنيد كه با اين فضاي شاد كه در تهران الان وجود دارد قابل مقايسه نبود و تازه بايد توجه داشت كه غربي ها چقدر سرزنده و خوش گذرانند وبا توجه به وقار خاص ايراني ها اين حالت شادي باور نكردني است.»

 

تشكيل سلطنت

محمدرضا پهلوي در سال ۱۲۹۸ خورشيدي به دنيا آمد. مادر او تاج الملوك همسر دوم رضا خان از خانواده اي مهاجر بود كه پس از انقلاب بلشويكي روسيه از آذربايجان به ايران آمدند. رضاخان از اين زن چهار فرزند به نامهاي ( شمس، محمدرضا و اشرف ( دو قلو ) و عليرضا ) داشت. محمدرضا دوران كودكي خود را در فضايي ديكتاتوري سپري كرد و اين مسأله عامل مهمي در شكل گيري شخصيت او بود چرا كه معمولاً رشد كودكان در خانواده اي كه اصول ديكتاتوري بر آن حاكم است محدود مي شود در اين محيط ترس و وحشت بر افراد غلبه دارد شخصيت، تمايلات و احتياجات كودك به هيچ وجه مورد توجه نيست و فرزند مانند ديگران در مقابل ديكتاتور شخصيتي ندارد و به عنوان يك عضو قابل احترام با او رفتار نمي شود، بزرگ شدن محمدرضا در چنين محيط ديكتاتوري تأثيرات مختلفي را بر او گذاشت .ايجاد عقده احساس كهتري در او يكي از اين تأثيرات بود و او به منظور نفي اين احساس در برابر ديگران به جست وجوي برتري طلبي برآمد و اين رفتار را به شكلهاي مختلف از جمله آزار و اذيت همسالان در مدرسه از خود بروز مي داد. همان طور كه فردوست در خاطراتش مي گويد: «محمدرضا در طي دوره شش ساله دبستان نظام در كلاس به شاگردان خيلي ظلم مي كرد خصوصاً بعضي ها را خيلي آزار مي داد و هر روز نوبت يك نفر بود كه آزار ببيند.» روحيات محمدرضا در اين خصوص به دليل الگوي تربيتي رضاخان تشديد يافت و باعث شد كه او نسبت به زير دست خشن و بي رحم و به بالادست كاملاً تمكين نمايد. چنانچه اين رفتارش نسبت به انگليس و آمريكا در تمام سلطنتش كاملاً مشهود بود. رضاخان در سال ۱۳۰۵ رسماً تاجگذاري كرد و محمدرضا كه در اين زمان هفت ساله بود رسماً به وليعهدي برگزيده شد و اين انتخاب تحولي سرنوشت ساز در زندگي او پديد آورد. به گفته محمدرضا پهلوي وي تا زمان وليعهدي با مادر، برادران و خواهرانش زندگي مي كرده ولي بعد از تاجگذاري به دستور پدرش براي آن كه تحت تربيت خاصي كه آن را تربيت مردانه مي ناميد قرار گيرد از آنها جدا مي شود و بعد از فارغ التحصيلي از مدرسه ابتدايي به سوييس فرستاده شد. اين عقده محروميت يك حساسيت فوق العاده نسبت به كمبود محبت در او به وجود آورده بود و بعدها كه صاحب قدرت و امكانات وسيعي شد از ثروت اين ملت خرجهاي فراواني را براي تسكين حالت بيمارگونه خود كرد.

به نظر مي رسد برنامه اعزام محمدرضا به سوييس براي تحصيل از سوي انگليسي ها براي آشنا ساختن محمدرضا با فرهنگ غرب طراحي شد آنها با قرار دادن ارنست پرون در كنار شاه، فرهنگ غرب را از راههاي گوناگون در ذهن او تزريق كردند. حال محمدرضا از شرايط ديكتاتوري رضا خان وارد محيطي باز با فرهنگ غربي مي شود هرچند دكتر نفيسي نقش رضا خان را در سوييس در مدرسه «له روزه» براي محمدرضا بازي مي كند اما محمدرضا موفق مي شود طعم زندگي غربي را به دور از خشونت پدر بچشد و همين امر باعث مي شود كه محمدرضا زمينه ذهني كاملاً منفعلي را از فرهنگ غرب پيدا كند و نتواند در آينده تحليل دقيق از فرهنگ غرب داشته باشد پس از پايان تحصيلات دبيرستاني خود در مدرسه له روزه سوييس، بلافاصله به ايران بازگشت و در بهار سال بعد (۱۳۱۶) در دانشكده افسري ايران ثبت نام كرد و به مدت يك سال به آموزش افسري، نظريه، استراتژي و تاكتيك هاي نظامي مشغول بود و پس از ژوئن سال ۱۹۳۸ (۱۳۱۷) فارغ التحصيل شد.

فردوست در مورد استعداد شاه چنين مي نويسد: «محمدرضا در رياضيات بسيار ضعيف بود، اصلاً حوصله فكر كردن نداشت. او از همان كودكي اهل تفكر عميق و همه جانبه نبود. زود خسته مي شد و بيشتر علاقه داشت پيشنهادات را بپذيرد، آن هم بدون مطالعه و اگر هم مطالعه اي مي كرد سطحي و بدون در نظر گرفتن دورنما و نتيجه آن بود و اين از مسائل بسيار مهمي بود كه در زندگي آينده اش بسيار مؤثر بود و در شيوه كشورداري اش تأثير عميق گذارد.»

در سال ۱۳۱۷ محمدرضا با فوزيه خواهر ملك فاروق ازدواج كرد اما پس از چند سال از او جدا شد و ازدواج هاي رسمي بعدي وي با ثريا اسفندياري و فرح ديبا بود. سرانجام بعد از وقايع شهريور ۱۳۲۰ محمدرضا پهلوي به عنوان شاه جديد بر مسند سلطنت تكيه مي زند و تا اواخر سال ۱۳۵۷ به مدت ۳۷ سال حكومت ايران در دست وي بود .در طول اين ۳۷ سال نظام حكومتي ايران و تمام تحولات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشور تحت تأثير سياست هاي وي بود كه آن سياست ها زير سايه سنگين شخصيت محمدرضا قرار داشت و بسياري از پژوهشگران و روان شناسان كه درباره حكومت پهلوي و شخص محمدرضا به تحقيق پرداخته اند وي را داراي اختلال شخصيت دانسته اند. خود شيفتگي و عقده خود بزرگ بيني محمدرضا در جشن هاي دو هزار و پانصد ساله نمود پيدا كرد و بودجه هاي كلان صرف آن شد تا شاه را در منطقه و سطح جهان مطرح سازد. آمريكا نيز به اين حالت شاه دامن مي زند شاه مبالغ زيادي به روزنامه ها و مجلات خارجي باج مي داد تا در وصف او بنويسند و انتقادي از حكومت او به عمل نياورند.

 

زمينه هاي فروپاشي

سقوط از فراز عظمت طلبي شاه سريع و تعيين كننده بود و هيچ كسب بيش از شاه عامل سقوط خودش نبود. فعاليت هايي كه انجام داد و هم فعاليت هايي كه انجام نداد همه به تضعيف مشروعيت نظام پهلوي انجاميد. فساد بي حد و حصر دربار يكي از عوامل بروز نارضايتي هاي گسترده از رژيم شاه بود. فساد دربار نه تنها در چهار ديواري كاخ هاي پهلوي نماند بلكه در تمام اركان رژيم ريشه زد و نهادهاي رژيم هر چه به دربار نزديك تر بودند بيشتر به مظهر فساد تبديل مي شدند و كم كم از درون مي پوسيدند و ناگهان فرو مي ريختند اگرچه وقوع فساد در هر رژيمي محتمل است اما برخورد نكردن نظام و نهادهاي آن با فساد و نهادينه شدن فساد از جمله عواملي بودند كه به بي اعتمادي مردم دامن مي زدند. فساد دربار كم كم رخ از نقاب بركشيد و مردم مسلمان ايران را سخت به عكس العمل واداشت. اكثر تظاهرات مردم از سال ۵۶ در ايران متوجه فساد دربار بود. ژان لورويه روزنامه نگار فرانسوي در كتاب ايران بر ضد شاه چنين مي گويد: اگر در كوچه و خيابان از ايرانيان بپرسيد كه چرا رژيم را مورد انتقاد و سرزنش قرار مي دهند و جواب آنها را جمع كنيد، فساد و انحطاط اخلاقي رژيم در رديف اول پاسخ آنها خواهد بود.

همچنين فساد مالي دربار يكي ديگر از عوامل بسيار مهم اعتراض مردم نسبت به رژيم شاه بود، همچنان كه در بسياري از شعارها فساد مالي دربار به نقد كشيده و مورد اعتراض واقع مي شد.

در سال هاي دهه ۱۳۵۰ علاوه بر سايه عظيم رو به رشد شاه ، فساد مالي در دربار خاندان پهلوي و طبقه ممتاز جامعه به حدي زياد بود كه سهم عمده اي در افزايش مخالفت توده هاي عظيم مردم را داشت. شاه در مهر ۱۳۵۷ دستور داد تا خانواده سلطنتي در معاملات دخالت نكنند و اين خود نشانه فساد مالي دربار و ناخشنودي مردم بود. فساد مالي دربار پهلوي در اشكال مختلف، تكاثر، تجمل، حيف و ميل، قاچاق، حاتم بخشي هاي بي مورد و رانت خواري بروز مي كرد.

مردم ايران نه تنها نسبت به فساد دربار زبان به اعتراض گشودند بلكه دربار را مسئول بسياري از مفاسد و بي مبالاتي ها مي دانستند.

از طرفي رژيم پهلوي از معدود حكومت هايي بود كه توسط بيگانگان در ايران پايه گذاري و تثبيت شد. لذا همين امر، از ابتدا رژيم را كه فاقد مشروعيت مردمي و پايگاه داخلي بود در تعارض با مردم اين سرزمين و خواسته ها و تمايلات آنان قرار داد.

وابستگي به بيگانگان رژيم را از ابتدا در مقابل مردم و خواسته هاي آنان كه مهم ترين آن استقلال، آزادي و پيشرفت و رفاه بود قرار داد.

پهلوي اول به آيرونسايد و اردشيرجي قول داده بود كه كاري بدون اجازه آنان انجام ندهد. وي كه بنا بود به نام ايراني و ايرانيت تحقق دهنده اهداف بيگانگان باشد ضمن اعتراف به اينكه انگليسي ها او را بر سر كار آورده اند، تلاش داشت وانمود نمايد كه پس از آن به وطن خود خدمت نموده است. اين درحالي است كه دوران سلطنت وابسته او مشحون از رويارويي با مردم اين سرزمين، اعتقادات و امنيت و دارايي آنها بود. همين امر موجب تعميق گسست بين مردم و حاكميت شد به نحوي كه هنگام تبعيد رضا شاه از ايران مردم شادمانه به خيابان ها ريختند و غم گزنده اشغال كشور توسط بيگانگان را با شيريني سقوط ديكتاتور اندكي تسلي بخشيدند. اما اين خوشحالي ديري نگذشت كه با ترفند استعمار و امپرياليسم سرخ و سياه و با تفويض سلطنت به محمدرضا پهلوي از سوي آنان روند وابستگي حاكميت به بيگانگان نه تنها قطع نشد بلكه بر پيچيدگي هاي آن نيز افزوده گرديد. محمدرضا پهلوي نيز همانند پدر با اتكا به بيگانگان بر اريكه سلطنت تكيه زد و در زير سايه سرنيزه هاي سربازان بيگانه مشق پادشاهي ديد. شاه تنها راه رسيدن به خواسته هاي نامشروع خود را همراهي و همكاري با بيگانگان مي ديد و در اين راه آمريكا بيشترين همنوايي را با محمدرضا پهلوي داشت. شاه كه تمامي دوران حياتش با وابستگي به بيگانه عجين شده بود ديگر جايي را براي توجه به مردم و پشتوانه هاي داخلي باقي نگذاشته بود و سرانجام ملت بزرگ ايران با ايستادگي در برابر ديكتاتوري هاي شاه، او و متحدانش را به حاشيه راندند و شاه با اين اميد كه ايالات متحده مداخله خواهد كرد و همانند سال ۱۳۳۲ سلطنت را به او بازخواهد گرداند از ايران خارج شد.

منبع: روزنامه همشهری

http://www.rasekhoon.net/Article/Print-48141.aspx

 

به همت خميني شاه فراري شده

بختیار، شاه را مشایعت می کند

 

با اوج گیری مبارزات انقلابی مردم ایران، و پس از آنکه تمامی سیاستهای محمدرضا پهلوی برای آرام کردن مردم خشمگین به شکست انجامید، شاه شاپور بختیار که از چهره های شناخته شده جبهه ملی بود، به نخست وزیری برگزید، اما این اقدام شاه هم فایده نداشت و کارنامه خاندان پهلوی چنان سیاه بود که مردم تنها به سرنگونی آن رضایت می دادند.

 

پروازبسوي مصر

مورخان معتقدند شكل‌گيري و گسترش نهضت اسلامي و هماهنگي قيام‌هاي مردمي به رهبري امام خميني(ره) و برگزاري مراسم چهلم‌هاي شهدا در شهرهاي مختلف و كشتار 17 شهريور و اعتصاب كاركنان شركت ملي نفت، كنترل امنيت كشور را از دست نيروهاي رژيم و حتي حكومت نظامي خارج نموده و موجب شد كه در زمان كوتاهي، پايه‌هاي اقتدار رژيم 2500 ساله شاهنشاهي سست شود. همین تحولات درنهایت منجر به فرار شاه در 26دی 1357 شد.

 

نگاه نگران شاه وفرح

رهبر انقلاب اسلامي، به هيچ عنوان حضور شاه و رژيم سلطنتي را تحمل نخواهد كرد. شاه نيز پس از عدم موفقيت دولت نظاميازهاري در برقراري نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه ديگري جز خروج از كشور نداشت.

 

گريه ميكند

تشريفات مربوط به خروج شاه خصوصي و غيررسمي بود. مشايعت كنندگان، نخست وزير، رؤساي مجلسين، وزير دربار، رييس ستاد ارتش و گروهي از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره يگان هاي گارد شاهنشاهي بود. مقارن ساعت يازده و نيم صبح، شاه و همسرش، با يك هليكوپتر وارد فرودگاه شدند.

 

آخرين ابرازفداكاريها

شاه پس از مشایعت از سوی نیروهای وفادارش در ساعت دوازده و نيم بعدازظهر، به همراه همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند. سفری که قرار بود چند روز بیشتر به طول نینجامید اما محمدرضا پهلوی هرگز به کشور بازنگشت.

 

شاه: کمی خسته هستم برای استراحت می روم

محمدرضا پهلوی پیش از فرارش از کشور اعلام کرد: «مدتي است احساس خستگي مي كنم و احتياج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از اين كه خيالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. اين سفر اكنون آغاز مي شود و تهران را به سوي آسوان در مصر ترك مي كنم. امروز با رأي مجلس شوراي ملي كه پس از رأي سنا داده شد، اميدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پايه گذاري آينده موفق شود.»

 

شاه با فرحش در رفت

شاه بسيار حسابگرانه و بر اساس مصلحت انديشي‌هاي اربابان آمريكايي و انگليسي خود، بدون خشونت و كشتار مردم و با تشكيل شوراي سلطنت و برقراري حكومت نظامي و نيز تكيه بر پشتيباني نيروهاي ارتش و ساواك، براي خروج از كشور مصمم شد.

 

شاه رفت

وي با اميد به تكرار كودتاي ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و بازگشت مجدد به ايران توسط حاميان درباري‌اش، با ظاهري عوام‌ فريبانه، به عنوان معالجه از كشور خارج شد و ايرانيان ستم ‌كشيده و غيور و نيز ارواح پاك شهيدان را غرق در شادي و سرور كرد.

 

مردم به خیابانها می ریزند

پس از فرار شاه، ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني، اين پيروزي بزرگ را جشن گرفتند و اين زماني بود كه رژيم پهلوي پس از 50 سال حكومت استبدادي، روزهاي پاياني عمر خود را سپري مي كرد؛ چنانكه در كمتر از يك ماه پس از فرار شاه، طومار عمر 2500 ساله شاهنشاهي ايران در هم پيچيده شد.

 

موج شادی کشور را فرا می گیرد

محمدرضا برخلاف پدر خود، رضا شاه كه پس از ۱۶سال حاكميت مستبدانه تحت حمايت انگليس از كشور خارج شد، بدون استعفا راهي سرزمين اربابان خود شد. همزمان با فرار شاه، مردم در سراسر ايران به خيابان‌ها آمدند و با پخش شيريني، اين رويداد مهم تاريخي را جشن گرفتند و ۲۶دي ماه ۵۷ نقطه عطف ديگري در تاريخ سراسر حماسه انقلاب سرخ و اسلامي ايران شد.

 

سرنگون می شود

پس از فرار شاه، امام خمینی(ره) در پیامی به ملت ایران اعلام کرد: «فرار محمد رضا پهلوي را كه طليعه پيروزي ملت و سرلوحه سعادت و دست يافتن به آزادي و استقلال است به شما ملت فداكار تبريك عرض مي كنم... اينجانب از همه طبقات، ‌خصوصاً حضرات علماي اعلام، در اين موقع حساس تشكر مي كنم و سلامت و سعادت همگان را از خداوند متعال خواستارم و وحدت كلمه را هميشه خصوصا تا برانداختن رژيم شاهنشاهي و استقرار حكومت جمهوري اسلامي اميدوارم.»

 

پیروزی انقلاب اسلامی

پس از فرار شاه، روند تحولات منجر به سرنگونی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب سرعت بیشتری گرفت. امام خمینی(ره) پس از سالها دوری از وطن به کشور بازگشتند و مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران را همچون گذشته رهبری کردند تا سرانجام انقلاب به پیروزی رسید. از سوی دیگر شاه پس از فرار از کشور، یک سال و نیم در کشورهای مختلف جهان با خواری و ذلت آوارگی را تجربه کرد و در غربت مرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فرار شاه از ایران

بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی كه در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حكایت می كرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید كه با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد. شاه با اعلام یك سیستم تك حزبی در اسفند 1353، حكومت مطلقه خود را بر كشور تثبیت كرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو كشور كه براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، روابط ایران با همه ی كشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی كه بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فكر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان 1354، بهانه ای برای ریخت و پا ش های تازه قرار دادند. اسدالله علم یكی از معاونین خود، دكتر باهری را كه سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها  كتاب در وصف خاندان پهلوی كه هر یك با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد، انتشار یافت

 

در فوریه ی سال 1976، یعنی در زمان حكومت فورد و یازده ماه قبل از آن كه كارتر وارد كاخ سفید بشود، یك هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مركزی امریكا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حكومت در ایران تهیه كرد كه در تیراژ محدودی در مجموعه ی نشریات محرمانه ی سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریكا توزیع گردید.(2) در این گزارش، خانواده ی سلطنتی ایران «كانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی  به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودكامه كه به جز افراد خانواده ی خود فقط با ده، دوازده نفر، كه رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را كسب می كند. او با كسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند. ایران عملاً تیول چهل خانواده است كه مقامات دولتی و تجارت را تحت كنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ی دیگر هم هستند كه در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده ی دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی كشور را اشغال می كنند. مجموع این خانواده ها كه 200 خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شده اند كه امریكایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ی حاكم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد:

 

«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حكومت دموكراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی كنند.»

 

شاه بعد از روی كار آمدن كارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل كرده ی امریكا را به صدارت گماشت و راهی آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به كاخ سفید كه موجب پرتاب گاز اشك آور از طرف پلیس و اشك ریختن كارتر و مهمانانش شد،

 

 

 آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریكا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری كند. در این مذاكرات، شاه جای هیچ گله و شكایتی برای امریكایی ها باقی نگذاشت، به طوری كه در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریكه ی سلطنت تكیه زده بود. ولی مشكلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یك طرف و تشدید مخالفت ها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید كه مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در كار خود فرو مانده و هویدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه كارشكنی در كار دولت فروگذار نمی كرد و سرانجام با انتشار مقاله ی توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، كاری ترین زهر خود را به حكومت آموزگار ریخت.

 

 

 این مقاله به ابتكار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر كرد. سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه شریف امامی را كه مهره انگلیسی ها بود روی كار اورد تا بتوانددر كنار حمایت امریكا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یك از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده ی رژیم در برقراری حكومت نظامی، فاجعه ی 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعكاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حكومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.       

 

 

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیكوپتر بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهده  ی شعله های آتش كه از صدها نقطه ی شهر زبانه می كشید، به كاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریكا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشكیل یك دولت نظامی به آن ها ابلاغ كند. سفیر امریكا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یك دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:

 

دولت انگلستان آنچه را كه اعلی حضرت به مصلحت كشور خود تشخیص دهند، تأیید می كند. شاه پس از این ملاقات حكم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا كرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشكیل دولت نظامی گفت كه صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد كه اشتباهات گذشته جبران شود.

 

دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامی هم عملاً كارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حكومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد.  حكومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری كرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در كشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزی كشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دكتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دكتر صدیقی پس از یك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت كرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.

 

 

با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و كشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب كارگران شركت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، كنترل امنیت كشور از دست نیروهای رژیم و حتی حكومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

 

در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول  بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ایران امكان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد كرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامیازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه دیگری جز خروج از كشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت كنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یك هلیكوپتر وارد فرودگاه شدند.    

 

 

شاه در مصاحبه ی كوتاهی به خبرنگاران گفت:(1)

 

«مدتی است احساس خستگی می كنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این كه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اكنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترك می كنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی كه پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»

 

در مورد مدت سفر گفت:

 

«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین كنم.»

 

ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.

 

 

در آخرین روزها فرح كوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این كار مشكلی را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود كه او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی كمتر از یك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.

 

پی نوشتها:

1-    غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 314-313.

2-        محمود طلوعی، پدر و پسر، ناگفته ها و ناشنیدنی ها از زندگی و روزگار پهلوی ها، ص 753-751.

http://moazzamollah.blogfa.com/8810.aspx

 

شاه با فرحش در رفت!

 

 

" شاه رفت " -26دی ماه 1357- این به یاد ماندنی ترین تیتر روزنامه های دو قلو تهران بود که دو هفته مانده به بازگشت امام خمینی به کشور بر صدر عناوین رویدادهای انقلاب اسلامی ایران ماندگار ماند .شاه ایران رفت برای همیشه ، همو که «صدای انقلاب ملت را شنیده بود ؛ شاهی که می‌کوشید تا خشم انقلابی مردم را فرو نشاند ، رفت تا عمر سلطنت 2500 ساله شاهنشاهی نیز به پایان برسد.

بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه اول سال 1354 را نقطه آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند وقایعی که در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت می کرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالا نه 20 میلیارد دلا ر رسید که با قدرت خرید آن روز دلا ر، رقم هنگفتی به شمار می آمد.

شاه با اعلا م یک سیستم تک حزبی در اسفند 1353، حکومت مطلقه خود را برکشور تثبیت کرد. آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلا فات دوکشور که براساس بیانیه الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد. روابط ایران با همه کشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی برای بهره گرفتن از خوان نعمتی که براثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان به فکر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی در آبان 1354، بهانه ای برای ریخت و پاش های تازه قرار دادند. اسدالله علم یکی از معاونین خود دکتر باهری را که سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها کتاب در وصف خاندان پهلوی که هریک با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد انتشر یافت. در فوریه سال 1976، یعنی در زمان حکومت جرالد فورد و 11 ماه قبل از آن که کارتر وارد کاخ سفید بشود، یک هیات تحقیقاتی از طرف سازمان اطلا عات مرکزی آمریکا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره خاندان سلطنتی و ساختار حکومت در ایران تهیه کرد که در تیراژ محدودی در مجموعه نشریات محرمانه سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالا ی آمریکا توزیع شد. در این گزارش، خانواده سلطنتی ایران «کانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی به عنوان بانفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه را زمامداری خود کامه که به جز افراد خانواده خود فقط با 10 - 12 نفر، که راس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قراردارد محشور است و فقط از این عده اطلاعات کسب می کند. او با کسی مشورت نمی کند ودیگران فقط مجری تصمیمات او هستند.

گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد: «دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حکومت دموکراسی هستند و عملا جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی کنند.» شاه بعد از روی کار آمدن کارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد نخست دولت 13 ساله هویدا را تغییرداد و سپس به آمریکا رفت.

تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به کاخ سفید که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پلیس و اشک ریختن کارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رئیس جمهور جدید آمریکا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری کند. در این مذاکرات، شاه جای هیچ گله و شکایتی برای آمریکایی ها باقی نگذاشت به طوری که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافت و بار دیگر با خیال راحت بر اریکه سلطنت تکیه زده بود. ولی مشکلا ت اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یک طرف و تشدید مخالفت ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلا ت ناشی از آن به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید که مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در کار خود فرومانده بود و هویدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود از هیچ گونه کارشکنی در کار دولت وقت فروگذار نمی کرد و سرانجام با انتشار مقاله توهین آمیز نسبت به امام خمینی در روزنامه اطلا عات در 17 دی 1356 کاری ترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت. سرانجام دولت آموزگار از کار برکنار شد و شاه شریف امامی را روی کار آورد. اما انتخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یک از انتظارات شاه را برنیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات به گسترش فعالیت های مخالف انجامید. اقدام شتاب زده رژیم در برقراری حکومت نظامی، فاجعه 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعکاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حکومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و کشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیکوپتر برفراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهده شعله های آتش که از صدها نقطه شهر زبانه می کشید به کاخ نیاوران بازگشت و سفیران آمریکا و انگلیس را نزد خود فراخواند تا تصمیم خود را به تشکیل یک دولت نظامی به آن ها اعلا م کند. سفیر آمریکا نیز موافقت واشنگتن را با استقرار یک دولت نظامی اعلا م داشت. سفیر انگلیس نیز گفت: «دولت انگلستان آنچه را که اعلی حضرت به مصلحت کشور خود تشخیص دهند تایید می کند.» شاه پس از این ملا قات حکم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا کرد و فردای آن روز ضمن اعلا م تشکیل دولت نظامی گفت که صدای انقلا ب ملت را شنیده و قول می دهد که اشتباهات گذشته جبران شود. دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سر گرفته شد. حکومت نظامی هم عملا کارآیی خود را از دست داد زیرا مقررات حکومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد.

در این میان نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آن چه در کشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند، گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، به خصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل درآورد و درآمد ارزی کشور به شدت کاهش یافت. شاه برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلا محسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت پاسخ رد داد و شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رای اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر تمام شرایط را پذیرفت. در روز 14 دی ماه سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا همکاری کامل دولت خود را با نخست وزیر جدید ایران– شاپور بختیار– اعلام می‌کند. آنها می‌گویند که چه شاه در ایران بماند و چه نماند، با بختیار همکاری خواهند کرد. دو روز بعد بختیار اعضای کابینه خود را به شاه معرفی می‌کند. کابینه او از افراد تکنوکرات وابسته و شخصیت‌های دست دوم سیاسی تشکیل می‌شد. در این ملاقات که پیدا بود شاه درمانده و مأیوس از تسلط بر اوضاع است، به مسافرت خارج کشور خود اشاره کرد. امام خمینی(ره) در واکنش به برسرکار آمدن دولت بختیار، در اعلامیه‌ای خطاب به ملت ایران فرمود: «من به عموم ملت ایران اعلام می‌کنم که رژیم سلطنتی غیرقانونی و مجلسین غیرملی و غیرقانونی و حکومت غیر قانونی و یاغی است.»

در روز 17 دی ماه عده زیادی از همافران و افراد نیروی هوایی به تظاهرات مردم تهران می‌پیوندند. مبارزات اوج می‌گیرد و مردم یزد به ساختمان ساواک هجوم می‌برند. کار به تیراندازی نیروهای نظامی می‌کشد و چند نفر کشته می‌شوند، در همین حال خبر می‌رسد که «جورج براون» وزیر خارجه سابق انگلیس و طراح کودتا در مصر، وارد تهران شده است. فکر کودتا از سوی نظامیان شدت می‌گیرد و خبر فرار شاه از کشور در همه جا می‌پیچد و سرکردگان و عمال رژیم پهلوی را در هراس می‌افکند. سخنگوی دربار بلافاصله اعلام می‌کند که شاه تا پیش از رای اعتماد مجلسین به کابینه بختیار، کشور را ترک نخواهد کرد. تظاهرات مردم در سراسر کشور ادامه می‌یابد. کنترل شهرهای اردبیل و شیراز به دست مردم می‌افتد. بختیار به گمان اینکه رفتن شاه اوضاع را به حالت عادی بازخواهد گرداند، بار دیگر خبر خروج او از کشور را اعلام می‌کند. جامعه روحانیت تهران با پیام‌ها و اطلاعیه‌ها از مردم می‌خواهد که در روز اربعین راهپیمایی کنند. آمریکا که رژیم را در آستانه فروپاشی می‌بیند، به حمایت دوباره دولت بختیار می‌پردازد و اعلام می‌کند که عناصر اصلی ارتش ایران از نخست وزیر انتصابی شاه پشتیبانی خواهند کرد. امام خمینی(ره) در پاسخی قاطعانه اعلام می‌کند که سفر شاه بدون کناره‌گیری، تغییری در اوضاع نمی‌دهد.

اعتصابات گسترده دولت را در شرایط دشوارتری قرار می‌دهد. تعطیلی بازار تبریز به هشتادمین روز خود می‌رسد. امام خمینی(ره) در اعلامیه‌ای مهم و سرنوشت‌ساز خطاب به مردم ایران می‌فرماید: «به موجب حق شرعی و بر اساس رای اعتماد اکثریت قاطع ملت ایران که نسبت به اینجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی را به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد باصلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتا تعیین و شروع به کار خواهند کرد.»

در روز 23 دی ماه شاه اعضای شورای سلطنت را تعیین می‌کند، این در حالی است که تظاهرات مردم در سراسر کشور ادامه می‌یابد. خبرگزاری‌های معتبر جهان اعلام می‌کنند که امام خمینی(ره) تا چند روز دیگر یک دولت تازه تشکیل خواهد داد که جایگزین دولت بختیار خواهد شد. در روز 24 دی ماه در شهر کرمان، مجسمه‌های شاه سرنگون می‌شود. مجلس سنا در تهران به دولت بختیار رای اعتماد می‌دهد.

در دی ماه 1357 رژیم پهلوی پس از دهه‌ها ستم در حق مردم ایران، رو به سقوطی گریزناپذیر پیش می‌رفت. سیر شتابان رویدادها، درباریان و وابستگان به دولت منحط پهلوی را از بقا و ماندگاری شاه ناامید کرده بود در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند که حل بحران با حضور شاه در ایران امکان پذیر نیست و رهبر انقلا ب اسلا می به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه راه دیگری جز خروج از کشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیر رسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، روسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت 11/30 صبح 26 دی ماه 1357 شاه و همسرش با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند. شاه در مصاحبه کوتاهی به خبرنگاران گفت: «مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان درمصر ترک می کنم. امروز با رای مجلس شورای ملی که پس از رای سنا داده شد، امیدواریم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود. این سفر بستگی به حال من دارد و در حال حاضر دقیقا نمی توانم آن را تعیین کنم». ساعت نیم بعد از ظهر شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند و روزنامه ها با درشت ترین فونت ممکن تیتر زدند: شاه رفت.

پس از فرار شاه، ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی، این پیروزی بزرگ را جشن گرفتند و این زمانی بود که رژیم پهلوی پس از 50 سال حکومت استبدادی، روزهای پایانی عمر خود را سپری می کرد؛ چنانکه در کمتر از یک ماه پس از فرار شاه، طومار عمر 2500 ساله شاهنشاهی ایران در هم پیچیده شد.

 

منبع: روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب اسلامی / باقر عاقلی / جلد دوم / نشر گفتار – 1370.

ـ گام به گام با انقلاب (جلد 1) / اکبر خلیلی/ سروش / 1360.

ـ نهضت امام خمینی(ره)/ حمید روحانی/ انتشارات اسلامی قم / 1361.

ـ دو سال آخر / هـ. موحد / امیرکبیر / 1363.

ـ سقوط شاه / فریدون هویدا؛ ترجمه الف ـ مهران / اطلاعات / 1365.

ـ روزشمار تاریخ ایران / باقر عاقلی / گفتار / 1369.

ـ تاریخ سیاسی 25 ساله ایران (2 جلد) / غلامرضا نجاتی/ موسسه خدمات فرهنگی رسا / 1371.

ـ انقلاب به روایت رادیو بی‌بی‌سی / عبدالرضا هوشنگ مهدوی / طرح نو / 1372. (این کتاب در سال 1387 توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ دوم رسید.)

ـ گام به گام با انقلاب (جلد 2) / اکبر خلیلی / دفتر ادبیات انقلاب اسلامی / 1377.

ـ هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی (2 جلد) / بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی/ 1378.

ـ پدر و پسر (ناگفته‌ها و ناشنیدنی‌ها از زندگی و روزگار پهلوی) / محمود طلوعی / نشر علم / 1386

ـ عوامل سقوط محمدرضا پهلوی، یادداشت‌هایی منتشر نشده از، شادروان علی دشتی / مهدی ماحوزی/ نشر زوار 1383

 

منبع:jamaran.ir

http://forum.suma.ir/archive/?thread-6192.html

 

شکل گيري و گسترش نهضت اسلامي و هماهنگي قيام هاي مردمي به رهبري امام خميني و برگزاري مراسم چهلم هاي شهدا در شهرهاي مختلف و کشتار 17 شهريور و اعتصاب کارکنان شرکت ملي نفت، کنترل امنيت کشور را از دست نيروهاي رژيم و حتي حکومت نظامي خارج نموده و موجب شد که در زمان کوتاهي، پايه هاي اقتدار رژيم 2500 ساله شاهنشاهي سست شده و منجر به فرار شاه گردد.

 

شاه پس از عدم موفقيت دولت نظامي ازهاري در برقراري نظم و آرامش و رفع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، به رهبران جبهه ملي روي آورد. پس از ناکامي جمشيد آموزگار، جعفر شريف امامي و ازهاري در مهار کردن امواج خشم و نفرت عمومي مردم در جريان نهضت اسلامي، شاه آخرين تير خود را رها کرد و سعي کرد با انتخاب يکي از اعضاي جبهه ملي که به ظاهر از مخالفان شاه باشد، خشم مردم را فرو نشاند. به همين جهت شاپور بختيار به شرط گرفتن اختيارات کامل و خروج شاه از کشور بعد از راي اعتماد مجلسين به دولت، نخست وزيري را پذيرفت. سرانجام در روز 26 دي 1357، شاه پس از سالها ظلم و جنايت در حق مردم مسلمان ايران، به همراه همسرش، ايران را به سمت مصر ترک کرد، در حاليکه حتي نزديک ترين حاميان و اربابانش هم از پذيرفتن او امتناع کردند. پس از فرار شاه، ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني، اين پيروزي بزرگ را جشن گرفتند و اين زماني بود که رژيم پهلوي پس از 50 سال حکومت استبدادي، روزهاي پاياني عمر خود را سپري مي کرد؛ چنانکه در کمتر از يک ماه پس از فرار شاه، طومار عمر 2500 ساله شاهنشاهي ايران در هم پيچيده شد.

 

منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي

 

وقتي يک شاه فرار مي کند           

 

روز 26 دي ماه براي ايرانيان يادآور آغاز يک روند با شکوه است که در آن با خروج ديکتاتور و نماد ظلم و خودکامگي زمينه ها براي ظهور حقيقت از مشرق حضرت روح الله فراهم شد.

 

 26 دي ماه مصادف با سالروز فرار يک پادشاه ستمگر از سرزميني است که بيرق هاي کاوياني و پيشاني بند هاي علوي و حسيني اش از ديرباز تاريخ اجازه گردنکشي و بيداد را به کسي نداده است.

 

در فوريه ي سال 1976، يک هيئت تحقيقاتي از طرف سازمان اطلاعات مرکزي امريکا (سيا) به سرپرستي «ارنست اوني» گزارشي درباره ي خاندان سلطنتي و ساختار حکومت در ايران تهيه کرد که در تيراژ محدودي در مجموعه ي نشريات محرمانه ي سيا چاپ و بين مقامات سيا و بعضي مقام هاي بالاي امريکا توزيع گرديد. در اين گزارش، خانواده ي سلطنتي ايران «کانون عناصر فساد و هرزه و شهوت ران» معرفي شده و بيش از همه به شرح احوال اشرف پهلوي به عنوان با نفوذترين و در عين حال فاسدترين اعضاي خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداري خودکامه که به جز افراد خانواده ي خود فقط با ده، دوازده نفر، که رأس آن ها امير اسدالله علم وزير دربارش قرار دارد، محشور است .

در اين گزارش آمده است:«فقط از اين عده اطلاعاتي را کسب مي کند. او با کسي مشورت نمي نمايد و ديگران فقط مجري تصميمات او هستند. ايران عملاً تيول چهل خانواده است که مقامات دولتي و تجارت را تحت کنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ي ديگر هم هستند که در درجه ي دوم اهميت قرار گرفته اند و رده ي دوم مقامات سياسي و فعاليت هاي بازرگاني کشور را اشغال مي کنند. مجموع اين خانواده ها که 200 خانواده مي شوند، جايگزين قدرت و نفوذ 1000 فاميلي شده اند که امريکايي ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ي حاکم بر ايران نام مي بردند. گزارش سيا در تشريح نهادهاي سياسي در ايران مي نويسد:

«دولت و پارلمان در ايران فاقد اختيار و قدرت نهادهاي مشابه در حکومت دموکراسي هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصميمات شاه و اجراي آن نقشي ايفا نمي کنند.»

شاه بعد از روي کار آمدن کارتر در سال 1977، درصدد جلب رضايت وي برآمد و به اصطلاح سعي خود را براي نخست دولت سيزده ساله ي هويدا را تغيير داد و جمشيد آموزگار تحصيل کرده ي امريکا را به صدارت گماشت و راهي آن کشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به کاخ سفيد که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پليس و اشک ريختن کارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشي براي اين سفر بود. اما شاه در همان ديدار نخستين با رييس جمهور جديد امريکا سر تسليم فرود آورد و متعهد شد از افزايش قيمت نفت جلوگيري کند. در اين مذاکرات، شاه جاي هيچ گله و شکايتي براي امريکايي ها باقي نگذاشت، به طوري که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز يافته و بار ديگر با خيال راحت بر اريکه ي سلطنت تکيه زده بود. ولي مشکلات اقتصادي و نابساماني هاي ناشي از ريخت و پاش هاي گذشته از يک طرف و تشديد مخالفت ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلات ناشي از آن، به تدريج روند نهضتي را در جامعه شدت بخشيد که مهار آن روز به روز دشوارتر مي شد. آموزگار در کار خود فرو مانده و هويدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود، از هيچ گونه کارشکني در کار دولت فروگذار نمي کرد و سرانجام با انتشار مقاله ي توهين آميز نسبت به امام خميني« قدس سره» در روزنامه ي اطلاعات در 17 دي 1356، کاري ترين زهر خود را به حکومت آموزگار ريخت.

اين مقاله به ابتکار هويدا تهيه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتي لحن آن را تندتر کرد. سرانجام دولت آموزگار از کار بر کنار شد و شاه شريف امامي را که مهره انگليسي ها بود روي کار آورد تا بتواند در کنار حمايت امريکا، رضايت انگلستان را نيز جلب نمايد. انتخاب شريف امامي به نخست وزيري هم هيچ يک از انتظارات شاه را بر نياورد. عقب گرد ناگهاني رژيم در برابر مخالفان و آزادي مطبوعات، به گسترش فعاليت هاي مخالف رژيم انجاميد. اقدام شتابزده ي رژيم در برقراري حکومت نظامي، فاجعه ي 17 شهريور ميدان ژاله (شهدا) را آفريد. انعکاس جهاني اين فاجعه رژيم را از اجراي مقررات حکومت نظامي بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه اي را به دنبال آورد.

تيراندازي به سوي دانشجويان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و کشته و زخمي شدن تعدادي از آن ها، تظاهرات بي سابقه ي 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هليکوپتر بر فراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهده ي شعله هاي آتش که از صدها نقطه ي شهر زبانه مي کشيد، به کاخ نياوران بازگشت و سفيران امريکا و انگليس را نزد خود فرا خواند تا تصميم خود را به تشکيل يک دولت نظامي به آن ها ابلاغ کند. سفير امريکا نظر موافق واشنگتن را با استقرار يک دولت نظامي اعلام داشت.

سفير انگليس نيز گفت: دولت انگلستان آنچه را که اعلي حضرت به مصلحت کشور خود تشخيص دهند، تأييد مي کند. شاه پس از اين ملاقات حکم نخست وزيري ارتشبد ازهاري را امضا کرد و فرداي آن روز ضمن اعلام تشکيل دولت نظامي گفت که صداي انقلاب ملت را شنيده و قول مي دهد که اشتباهات گذشته جبران شود.

دولت نظامي در همان چند روز اول ناتواني خود را در اداره ي امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حکومت نظامي هم عملاً کارآيي خود را از دست داد، زيرا مقررات حکومت نظامي در مورد منع اجتماعات اجرا نمي شد. حکومت نظامي به ويژه در مورد مطبوعات سختگيري کرد، ولي نويسندگان مطبوعات زير بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بيش از پيش براي آگاهي از آنچه در کشورشان مي گذشت به راديوهاي بيگانه روي آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، بخصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزي کشور به صفر رسيد. شاه براي خروج از بن بستي که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ي ملي روي آورد و قبل از همه دکتر غلامحسين صديقي را براي مقام نخست وزيري در نظر گرفت. دکتر صديقي پس از يک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختيار دعوت کرد. بختيار اين پيشنهاد را به شرط گرفتن اختيار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأي اعتماد مجلسين به دولت پذيرفت. شاه ناگزير، تمام شرايط را پذيرفت.

با روشن شدن جرقه هاي اوليه انقلاب و فشار نيروهاي مخالف رژيم و هماهنگي قيام هاي مردمي به رهبري امام خميني قدس سره و کشتار 17 شهريور و برگزاري مراسم چهلم هاي مختلف شهدا در تهران، تبريز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملي نفت و چاپ مقاله توهين آميز احمد رشيدي مطلق عليه امام« قدس سره»، کنترل امنيت کشور از دست نيروهاي رژيم و حتي حکومت نظامي خارج شد و پايه هاي اقتدار رژيم 2500 ساله شاهنشاهي سست شده و منجر به فرار شاه گرديد.

در آن تاريخ همه ناظران سياسي متفق القول بودند که حل بحران، با حضور شاه در ايران امکان پذير نيست و رهبر انقلاب اسلامي، به هيچ عنوان حضور شاه و رژيم سلطنتي را تحمل نخواهد کرد. شاه نيز پس از عدم موفقيت دولت نظاميازهاري در برقراري نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه ديگري جز خروج از کشور نداشت. تشريفات مربوط به خروج شاه خصوصي و غيررسمي بود. مشايعت کنندگان، نخست وزير، رؤساي مجلسين، وزير دربار، رييس ستاد ارتش و گروهي از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره يگان هاي گارد شاهنشاهي بود. مقارن ساعت يازده و نيم صبح، شاه و همسرش، با يک هليکوپتر وارد فرودگاه شدند.

شاه در مصاحبه ي کوتاهي به خبرنگاران گفت: «مدتي است احساس خستگي مي کنم و احتياج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از اين که خيالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. اين سفر اکنون آغاز مي شود و تهران را به سوي آسوان در مصر ترک مي کنم. امروز با رأي مجلس شوراي ملي که پس از رأي سنا داده شد، اميدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پايه گذاري آينده موفق شود.»

در مورد مدت سفر گفت: «اين سفر بستگي به حالت من دارد و در حال حاضر دقيقاً نمي توانم آن را تعيين کنم.»

ساعت نيم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.

در آخرين روزها فرح کوشيد تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفويض مقام نيابت سلطنت به وي، طبق قانون اساسي جلب نمايد. شاه نپذيرفت و گفت اين کار مشکلي را حل نخواهد کرد. سرانجام شاه روز 26 دي 1357، فرار را بر قرار ترجيح داد. از اعضاي خانواده ي سلطنتي تنها فرح مانده بود که او نيز همراه همسرش از ايران خارج شد. پس از خروج شاه از ايران، موج شادي مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني اين پيروزي بزرگ را جشن گرفت و رژيم سلطنتي کمتر از يک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژيم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ي شاهنشاهي روز 22 بهمن 1357، درهم پيچيده شد و اين وعده ي الهي است که پيامبر اسلام فرمودند: الملک يبقي مع الکفر و لايبقي مع اظلم.

 

امام خميني : محمدرضا پهلوي نفهميد كه بايد خدمتگزار ملت باشد , نه حاكم بر ملت

علي معصومي (وزوايي )

 

اشاره:

               امروز 26 دي و روز فرار شاه از ايران است . 26 سال پيش در چنين روزي شاه پس از 37 سال جنايت از ايران فرار كرد و با فرار او مردم ايران در تهران و ساير شهرستان ها جشن مفصلي برپا كردند. به مناسبت روز فرار شاه كه در پي آن , روند پيروزي انقلاب اسلامي تسريع شد , مقاله حاضر را تقديم خوانندگان مي نماييم .

 

26 دي , روز فرار محمدرضا پهلوي از ايران است . در اين روز محمدرضا پهلوي پس از 37 سال جنايت , در اثر اوج گرفتن و عموميت يافتن مبارزات ملت مسلمان ايران , مجبور به فرار شد. فرار مفتضحانه محمدرضا خان كه در اوج نفرت مردم از وي صورت گرفت , نتيجه 37 سال جنايت و تبهكاري هاي او بود.

 

محمدرضا پهلوي در طول 37 سال سلطنت جابرانه , با مخالفت ها و مخالفان زيادي روبه رو شد , ولي به غير از امام خميني (ره ) و پيروان مكتب امام كه عموم ملت مسلمان و مومن ايران شامل مي شد , هيچ يك از مخالفان رژيم محمدرضا پهلوي , مخالف جدي و اساسي محسوب نمي شدند. به عبارت ديگر , به غير از امام خميني (ره ) و پيروان مكتب امام و بعضي مبارزان مسلح مسلمان هم عصر با نهضت ملي كه مخالفتشان با رژيم پهلوي و شخص شاه , بنيادي و اساسي بود , بقيه مخالفان چيزي غير از اين نمي خواستند كه با حفظ رژيم پهلوي , تغييراتي در حكومت ايجاد شود و حداكثر اين كه اصلاح مختصري صورت گيرد. بنابراين , انتقادها , خرده گيري ها و نوع اعتراضات آن ها به شاه و رژيم شاه نيز نه جدي بود و نه اساسي . البته حساب عناصر وابسته اي كه به عنوان مهره هاي بيگانگان عمل مي كردند و در صدد تحكيم سلطه قدرتهاي خارجي بودند , جداست . كار آنها اصولا مبارزه نبود بلكه نوكري بيگانگان بود. همان طور كه مخالفت و مبارزه امام خميني با شاه و رژيم شاه , جدي و اساسي بود , انتقادات و اعتراضات معظم له نيز جدي و اساسي و گسترده بود. به همين دليل اگر بخواهيم ديدگاه امام خميني را نسبت به شاه و رژيم او توضيح دهيم و محورها و سرفصل هاي اعتراضات و انتقادات امام خميني را در اين باره بيان كنيم , بسيار مفصل خواهد شد. بنابراين , به مناسبت روز فرار شاه , ابتدا فهرستي از ديدگاه ها و انتقادات امام خميني (ره ) نسبت به محمدرضا خان را ارائه مي دهيم و سپس پيرامون دو ـ سه نمونه از انتقادات و ديدگاه هاي امام خميني نسبت به محمدرضا پهلوي , مطالبي ذكر مي كنيم .

 

اگر به سخنان امام خميني درباره محمدرضاخان و رژيم او توجه كنيم , پيرامون تبهكاري ها و جنايت ها و اعمال نادرست محمدرضاخان , گزاره ها و عناوين ذيل را مي يابيم : محمدرضا خان وابسته به بيگانه بود و متفقين او را به ملت ايران تحميل كردند. رژيم محمدرضا خان با سرنيزه آمريكا و انگليس در ايران شكل گرفت . محمدرضا خان مامور نابودي فرهنگ و اقتصاد و زراعت ايران بود , ابزاري براي غارت منابع ملي و ذخاير ايران بود , مامور پايمال كردن شرف ملي و سرمايه هاي انساني ايرانيان بود , مامور بر باد دادن استعداد جوانان ايران و جلوگيري از شكوفايي توانايي هاي نسل مسلمان ايراني بود , عامل پياده كردن طرح ها و برنامه هاي استعماري در ايران بود و به وسيله او ايران آزمايشگاهي شده بود تا برنامه هاي استعماري در ميهن ما مورد آزمايش قرار بگيرد , عاملي براي ورود ده ها هزار مستشار بيگانه به ايران بود , عاملي بود كه همه امور نظامي و غيرنظامي ايران را كاملا در اختيار مستشارات بيگانه قرارداد , با كرنش بسيار ذليلانه در برابر بيگانگان , موجب سرافكندگي ايرانيان شد. او ذهني خالي داشت و كودن به معني واقعي بود , دركي پايين داشت و سقف درك او از امور دنيايي فراتر نمي رفت , شيطان بود و دوستان او نيز جنود شيطان بودند , چاپلوس پرور و دلقك پرور بود , به هيچ وجه ملت را به حساب نمي آورد و چيزي به نام خدمت به ملت و مملكت نمي دانست .

 

 او به نوعي بيماري روحي گرفتار بود كه گمان مي كرد همه چيز را مي داند , آزادي را به طور كامل از رخسار جامعه ايران زدود و مطبوعات را ثناخوان خود كرد , جنايتكار و مستبد بود , انتقاد از نظر محمدرضاخان معني نداشت و اگر كسي يك كلمه انتقاد و يا يك سطر انتقاد مي نمود , نابود مي شد , از مردم جدا بود و به همين دليل از مردم مي ترسيد , دستگاه عريض و طويل شكنجه و وحشت به وجود آورده بود و مردم را با بي رحمانه ترين و حيواني ترين شكل ممكن شكنجه مي كرد. كشتار و خونريزي اساس حكومت محمدرضاخان را تشكيل مي داد , انديشه و انديشمند و كتاب و كتاب نويس را كاملا در بند كرده بود تا هيچ كس ذره اي برخلاف ميل او نگويد و ننويسد , ايران را به زنداني بزرگ تبديل كرده و در زمان او اختناق همه زواياي كشور را درنورديده بود , عامل سلطه صهيونيسم در ايران بود , عامل قدرت گرفتن فرقه هاي منحرف مثل بهائيت و فراماسوني و.... در ايران بود , عامل رواج فرهنگ استعماري غرب در ايران بود , منشا همه مفاسد در ايران بود. محمدرضا خان عامل اضمحلال فرهنگ ديني و ملي ايران بود , مبارزه با دين و ارزش ها و نهادهاي ديني سياست محوري اش محسوب مي شد , عامل اجراي توطئه استعماري جدايي دين از سياست بود , ايران را در هر زمينه وابسته به بيگانگان كرد , ايران را بازار مصرف كالاي جهان غرب كرد , فاسد كردن زنان و جوانان را محور قرار داده بود , در هجوم به مدارس ديني و خون ريزي در اين اماكن مقدس پروايي نداشت , وسيله تحميل كاپيتولاسيون بر ايران شد و.....

 

آن چه ذكر شد , مواردي است كه برگرفته از سخنان امام خميني درباره محمدرضا خان مي باشد. گرچه اين موارد , فقط بخشي از ديدگاه هاي امام خميني درباره محمدرضا خان است , ولي اگر قرار باشد همين عناوين تبيين شود و مصاديق زيادي كه هر يك دارند , بازگو گردد , سخن بسيار طولاني خواهد شد. همچنان كه نويسندگان مختلف با الهام از همين سخنان امام خميني , درباره شاه و رژيم او كتاب ها و مقالات فراوان نوشته اند; به طوري كه با قاطعيت مي توان گفت همه آنچه كه تاكنون نويسندگان در قدح و انتقاد از محمدرضا خان و رژيم او نوشته اند , در كل چيزي بيرون از عناوين انتقادي امام خميني نسبت به محمدرضا خان و رژيم او نيست و ديگران در اين باره تقريبا به شرح جزئيات و ذكر مصاديق اكتفا كرده اند و در حالت كلي چيز جديدي كشف نكرده اند , زيرا امام خميني با تيزبيني هاي خاص خود از همان ابتدا كليت شخصيت محمدرضا خان و نوع اهداف و نگرش هاي او و حاميان او را به خوبي شناخت و براساس همين شناخت بود كه مبارزه جدي و بي چون و چرايي را با محمدرضا خان و رژيم او آغاز كرد.

 

اكنون درباره نمونه هايي از آنچه ذكر شد , توضيح بيشتري ارائه مي دهيم . يكي از انتقاداتي كه امام خميني همواره درباره محمدرضا خان مطرح مي كرد , ذلت پذيري و خاكساري و احساس حقارت كامل او در برابر بيگانگان بود. امام خميني در اين باره مي گويد : شاه در برابر بيگانگان , به ويژه آمريكا , بله قربان گو بود و اين را من مكرر گفته ام , از بس كه از اين متاثرم باز هم پيش شما عرض مي كنم كه من وقتي عكس شاه را پهلوي عكس جانسون رئيس جمهور آمريكا ديدم  در اين عكس جانسون عينكش را برداشته و از اين طرف دارد چشمهايش آن طور مي كند و نگاه مي كند و به او (شاه ) نگاه نمي كند و او آن طرف ميز او سر جاي خودش ايستاده بود , او آن طرف ميز او ايستاده بود مثل يك بچه مكتبي كه پيش معلمش ايستاده است . من از ديدن اين عكس همچو متاثر شدم كه ما در حالي هستيم كه اين شخص اول مملكت ما به اصطلاح هست , در مقابل او (جانسون ) اين طوري ايستاده و آن هم اين طور بي اعتنا , چشمهايش را آن طرف گذاشته و در روزنامه انداخته بود. گمانم اين عكس را تحميل هم كرده بودند تا در روزنامه هاي ايران منعكس شود ..... (1 )

درباره احساس حقارت شاه در برابر آمريكايي ها و وابستگي روحي و رواني او به روساي جمهور آمريكا , مطالب فراواني وجود دارد. مطالبي كه سخن مذكور امام خميني را به نوعي ديگر بيان و توضيح مي دهد. يكي از نويسندگان خارجي (ماروين زونيس ) در اين باره مي نويسد : شاه وابستگي شديد روحي و رواني به روساي جمهور آمريكا داشت . او (شاه ) روساي جمهور آمريكا را در حكم پدر خود مي دانست . به همين دليل هر گاه دست آن ها را پشت سر خود مي ديد و هر گاه احساس مي كرد از عملكردش راضي هستند , احساس نشاط مي نمود و در يك حالت تعادل رواني قرار مي گرفت , ولي هر گاه استنباط مي كرد كه عملكردش نتوانسته است آمريكايي ها را كاملا راضي كند , تعادل رواني اش به هم مي خورد. به همين دليل بود كه در روزهاي آغاز انقلاب و در زماني كه اولين شعله ها در قم پديد آمد , شاه به يكي از دوستان نزديكش گفت : « مادام كه آمريكايي ها از من حمايت مي كنند , مي توانيم هر چه مي خواهيم بگوييم و هر كاري كه مي خواهيم انجام بدهيم . بنابراين , مرا نمي توان تكان داد! »

 

البته شاه ابله نمي دانست كه هرگاه خدا بخواهد و ملت متحد شوند , نه تنها او بلكه كاخ همه اربابانش نيز به لرزه مي افتد , همچنان كه چنين امري اتفاق افتاد.

 

نويسنده ديگري چنين مي نگارد : شاه , شخصيتي كاملا وابسته داشت . وابستگي سياسي و رواني او به شخصيت ها و روساي جمهوري غرب (به ويژه به روساي جمهور آمريكا) خيلي شديد بود. به همين دليل اگر در پناه قدرت آن ها قرار نمي گرفت , به هيچ وجه نمي توانست حيات سياسي داشته باشد. شخصيت شاه طوري سامان يافته بود كه حتما مي بايست به يك شخص قوي مثل روساي جمهور آمريكا وابسته باشد.تا زماني كه يك شخص قوي مثل روساي جمهور آمريكا از او حمايت نمي كرد , نمي توانست در برابر مشكلات و بحران ها تاب مقاومت داشته باشد. شاه در برابر غربي ها (به ويژه در برابر آمريكايي ها) شديدا احساس كوچكي مي كرد , به همين دليل پيوسته سعي مي نمود رضايت كامل آن ها را جلب كند , وحشت از بيگانه سراسر وجود شاه را گرفته بود و در كوچكترين كارها منتظر تاييد آمريكايي ها بود..

 

نويسنده ديگري مي نگارد : شاه در برابر آمريكايي ها , كاملا بي اراده بود. روساي جمهور آمريكا نيز به خوبي اين موضوع را درك كرده بودند. به همين دليل , هر درخواستي از او به عمل مي آوردند و شاه در برابر درخواست آمريكايي ها , حتي به خود اجازه تامل نمي داد و فورا « بله » و « چشم » مي گفت . اگر آمريكايي ها مي گفتند چنين و چنان اصلاحات بكن , شاه بدون تامل و بدون آن كه لحظه اي درباره آن انديشه كند , مي پذيرفت و بالاتر از سطح درخواست آن ها عمل مي كرد. اگر آمريكايي ها مي گفتند كشتار راه بينداز , شاه بيش از آن كه آمريكايي ها انتظار داشته باشند خونريزي و كشتار به راه مي انداخت . اگر آمريكايي ها كاپيتولاسيون مي خواستند , شاه بدون تامل اقدام مي كرد و به خاطر رضايت آمريكايي ها , حيثيت يك ملت را لگدكوب مي كرد , كشتار به راه مي انداخت , انبوهي از مردم را به زندان ها مي فرستاد , بزرگترين شخصيت ديني و محبوب ترين مرجع را تبعيد مي كرد تا آمريكايي ها از او خشنود شوند. اگر آمريكايي ها مي گفتند به ظفار نيرو بفرست و نفت را چنين و چنان بفروش و در جنگ اعراب و صهيونيست ها چنين كن و... شاه بدون آن كه پيرامون اين مسائل فكر كند , فورا دست به كار مي شد و مثل يك سرباز ساده , كاملا به چگونگي اجراي فرمان فكر مي كرد , نه به ماهيت و عواقب فرمان .

 

يكي ديگر از ويژگي هاي منفي كه امام خميني براي محمدرضاخان ذكر مي كند , موضوع جهالت و كودني شاه است . امام خميني در اين باره مي فرمايد : شاه رامي گفتند كه آدم با ذكاوتي است , اگر ذكاوت داشت , مبتلا نمي شد به اين ابتلايي كه الان مبتلا شده است . اگر ذكاوت داشت . به نصيحت علماي اسلام گوش مي كرد تا به اين بليات مبتلا نشود. او به اين بليات مبتلا شد براي اين كه كودن بود و ذهنش صاف و خالي بود2.

 

درباره ابلهي شاه نيز سخن فراوان گفته اند و همه تصميمات جنايتكارانه و سياست هاي تبه كارانه او را نشانه جهالت او دانسته اند , نوشته اند بلاهت شاه به قدري بود كه اگر بيگانگان براي او برنامه ريزي نمي كردند و دست بيگانگان او را مثل عروسك نگه نمي داشت , اصلا تدبيري نداشت كه حتي بتواند چند ماهي در صحنه سياست بماند. اساسا يكي از دلايلي كه متفقين او را به شاهي برگزيدند , اين بود كه ذهن خالي داشت و كودن بود و در نتيجه به راحتي مي توانستند او را به هر كاري وادار كنند.

 

يكي ديگر از نشانه هاي كودني شاه اين بود كه گمان مي كرد خيلي مي داند و وابسته شدن به آمريكا و ساير سياست ها و روش هايش را نشانه ذكاوت خود مي دانست . يكي از نويسندگان مي نويسد : شاه به جهلي بيمارگونه مبتلا بود. در حالي كه در تمام دوران حكومتش , ابلهانه ترين روش ها و بدترين تصميم ها را به كار مي گرفت و عاقبت نيز نتيجه اش را ديد , ولي با اين حال گمان مي كرد در ميان فرمانروايان همه كشورها , بهترين روش ها و عالي ترين تصميم ها را دارد. به دليل همين جهل بيمارگونه بود كه تمام جنايت ها و همه خيانت هاي خودش را تدبير عالي ذكر مي كرد. او گمان داشت كه وابسته شدن به غرب , بهترين تدبير براي اداره كشور است . او مي پنداشت مبارزه اش با دين , پذيرفتن سلطه صهيونيسم , بي اعتنايي به مردم , اجرا كردن طرح هاي آمريكايي و... همگي عالي ترين تصميم و بهترين روش براي استمرار سلطنت است .

 

امام خميني در اين باره مي فرمايد :

 

اين بيماري تا يك اندازه اي هم در محمد رضا بود و همين بيماري اسباب اين شد كه از بين رفت او. اين بيماري كه خودش را ببيند و چند تا از اين تملق گوهايي كه اطرافش هستند و آن دلقكهايي كه دور و برش هستند , همينها را ببيند و ملت را اصلا به حساب نياورد , نفهمد كه هر مملكتي ملتش اساس هستند , دولتها يك اقليتي هستند كه بايد براي خدمت اين ملت باشند و اينها نمي فهمند كه دولت خدمتگزار ملت بايد باشد , نه حاكم بر ملت , اين بيماري در آن آدم هم بود كه خودش را همه چيز مي دانست و خودش را فرمانفرما و خودش را همه ملت مي دانست , ديگر براي ديگران اصلا چيزي قائل نبود و همين اسباب اين شد كه به اين ملت اين خيانتها را كرد3.

 

هيچ يك از ويژگي هاي شاه با ويژگي كسي كه بخواهد در جايگاه اداره جامعه قرار بگيرد , مطابقت نداشت . سقف فكري او از حد مسائل پست دنيايي فراتر نمي رفت . به همين دليل , او حاضر بود ذلت نوكري را بپذيرد , كشور را در اختيار بيگانگان قرار بدهد , حيثيت ملي و جمعي را پايمال بنمايد , كشتار و خونريزي به راه بيندازد , دستور بيگانگان را كاملا اجرا بنمايد , همه ذخاير اقتصادي و انساني را به هدر بدهد , دين و فرهنگ را منكوب بنمايد , ولي به منافع دنيايي اش لطمه اي نخورد , نوشته اند شاه مثل حيواني بود كه همه چيز را با مسائل دنيايي و شهواني عوض مي كرد. كسي كه دركي فراتر از امور مادي و دنيايي داشته باشد , هرگز حاضر نمي شود همه چيز و حتي شخصيت خودش را در برابر مسائل دنيا قرباني كند , ولي واقعيت زمان محمدرضا خان نشان مي دهد كه او به خاطر مسائل دنيايي و مادي , دست به هر جنايتي زد و هر پستي و ذلتي را پذيرفت و هر كار تباه و باطلي را انجام داد. امام خميني معتقد است همه مفاسد و جنايتي كه محمدرضاخان مرتكب شد , سرمنشاش تعلق دنيايي و درك محض دنيايي او بود. امام خميني در اين باره مي فرمايد :

 

محمد رضا پهلوي به واسطه تعلقي كه به دنيا داشت , نفسش غير از دنيا چيزي نمي فهميد , سرمنشا اين همه فساد براي ملت و اين همه بدبختي براي خودش شد. دوستان او كه جنود شيطان بودند , براي تعلقي كه به دنيا داشتند كه نفوسشان غير از دنيا ادراك نمي كرد , به واسطه همين تعلق , منشا اين همه بدبختي براي ملت و بدتر آنكه براي خودشان شدند , هم بدبخت كردند ملت را و به باد دادند همه چيز ملت را و هم بدبخت كردند خودشان را . (4 )

 

محمدرضا خان با اين همه حقارت و ذلتي كه داشت , خودش را شاه شاهان , شاهنشاه , آريا مهر و... مي دانست . البته او آريامهر و شاهنشاهي بود كه حتي زير دست سفير آمريكا و زير دست يك مامور معمولي آمريكا ذليل بود.

 

مآخذ :

1 ـ صحيفه امام , جلد 8 , ص 100

2 ـ صحيفه امام , جلد 11 , ص 82

3 ـ صحيفه امام , جلد 11 , ص 89

4 ـ صحيفه امام , جلد 8 , ص 268

امام خميني : محمد رضا پهلوي به واسطه تعلقي كه به دنيا داشت , نفسش غير از دنيا چيزي نمي فهميد , سرمنشا اين همه فساد براي ملت و اين همه بدبختي براي خودش شد. دوستان او كه جنود شيطان بودند , براي تعلقي كه به دنيا داشتند كه نفوسشان غير از دنيا ادراك نمي كرد , به واسطه همين تعلق , منشا اين همه بدبختي براي ملت و بدتر آنكه براي خودشان شدند , هم بدبخت كردند ملت را و به باد دادند همه چيز ملت را و هم بدبخت كردند خودشان را.

امام خميني : اين بيماري تا يك اندازه اي هم در محمد رضا بود و همين بيماري اسباب اين شد كه از بين رفت او. اين بيماري كه خودش را ببيند و چند تا از اين تملق گوهايي كه اطرافش هستند و آن دلقكهايي كه دور و برش هستند , همينها را ببيند و ملت را اصلا به حساب نياورد , نفهمد كه هر مملكتي ملتش اساس هستند , دولتها يك اقليتي هستند كه بايد براي خدمت اين ملت باشند و اينها نمي فهمند كه دولت خدمتگزار ملت بايد باشد , نه حاكم بر ملت , اين بيماري در آن آدم هم بود كه خودش را همه چيز مي دانست و خودش را فرمانفرما و خودش را همه ملت مي دانست , ديگر براي ديگران اصلا چيزي قائل نبود و همين اسباب اين شد كه به اين ملت اين خيانتها را كرد.

امام خميني : شاه رامي گفتند كه آدم با ذكاوتي است , اگر ذكاوت داشت , مبتلا نمي شد به اين ابتلايي كه الان مبتلا شده است . اگر ذكاوت داشت . به نصيحت علماي اسلام گوش مي كرد تا به اين بليات مبتلا نشود. او به اين بليات مبتلا شد براي اين كه كودن بود و ذهنش صاف و خالي بود.

 

کیهان:از بلندای بدر

 

«از بلندای بدر»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان است که در آن می‌خوانید؛

 

الف: آنچه در پی می آید فقط اندکی از بسیارهاست؛

۱- اواسط دهه ۶۰ بود. آن روزها، آمریکا از یکسو برای پیشگیری از سرایت الگوی انقلاب اسلامی به سایر ملت های مسلمان در شیپورهای تبلیغاتی خود می دمید که در ایران اتفاق مهمی نیفتاده است! و در همان حال، هجوم همه جانبه ای را در عرصه های نظامی، سیاسی و اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران سامان داده و به میدان آورده بود. در گرماگرم این پروژه دوسویه، حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) خطاب به آمریکا فرمود «اگر می گوئید در ایران هیچ اتفاق مهمی نیفتاده است، چرا اینهمه سر و صدا و هیاهو می کنید»؟!

 

۲- نزدیک به ۳ سال قبل، خبرنگار روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای.تودی» که برای تهیه گزارش درباره انتخابات ریاست جمهوری دهم به ایران آمده بود، ضمن مصاحبه ای گفت؛ برخی از اصلاح طلبان معتقدند که انقلاب اسلامی در گذر از فراز و نشیب های ۳۰ ساله، مقبولیت اولیه خود را از دست داده و اقتدار آن به تدریج کاهش یافته است! نظر شما چیست؟ و نگارنده که استدلال آن روز امام راحل(ره) را به خاطر داشت در پاسخ گفت؛ اگر جایگاه و اقتدار انقلاب روند رو به کاهش داشته است، چرا دشمنی ها و برنامه ر یزی های آمریکا و متحدانش علیه جمهوری اسلامی ایران هر روز شتاب و گسترش بیشتری داشته و دارد؟!

 

۳- روزنامه آمریکایی «هافینگتون پست» در گزارشی با اشاره به تحولات خاورمیانه و شاخ آفریقا – ۲۶ مهرماه ۸۹/ ۱۸ اکتبر ۲۰۱۰- خطاب به دولتمردان و رسانه های آمریکایی نوشته بود؛ «اگر ادعای شما درباره برتری قدرت نرم آمریکا قابل قبول باشد، باید به این پرسش پاسخ بدهید که چرا علی رغم چند دهه حضور در خاورمیانه و همراهی حاکمان و رسانه های این کشورها با غرب، امروزه همه نگاهها در خاورمیانه اسلامی به ایران دوخته شده و مردم در این کشورها، از انقلاب ایران به عنوان الگوی پیش روی خود یاد می کنند»؟! هافینگتون پست در ادامه گزارش خود به نظریه «آرنولد توین بی» استاد بلندآوازه آکسفورد – متوفی ۱۹۷۵- که نظراتش با استقبال و آنالیز مثبت در مجامع آکادمیک همراه است اشاره کرده و آورده بود؛ «درباره ضعف راهبردی آمریکا همین نکته کافی است که برای بسط قدرت خود به نظامی گری متوسل می شود» و در ادامه نوشته بود «این در حالی است که ایران بدون هیچ نیازی به ماشین جنگی و توسل به زور، دل و اندیشه ملت های مسلمان خاورمیانه را به خود جذب کرده است».

 

۴- هنری کیسینجر، دو هفته قبل در مصاحبه با بی بی سی، ضمن ابراز نگرانی تلویحی از انتخابات مجلس نهم و بی آن که برای پنهان کردن هراس آمریکا از این انتخابات اصرار چندانی داشته باشد، گفت؛ «مردم در خاورمیانه خواستار دموکراسی با تعریفی که ما – آمریکا و اروپا- داریم نیستند. آنها به ایران چشم دوخته اند».

 

کیسینجر روز ۱۲ دسامبر ۲۰۱۱- ۲۱ آذرماه ۱۳۹۰- در نشست راهبردی آتلانتیک- منظور دو سوی اقیانوس اطلس یعنی آمریکا و اروپاست- که با حضور اسکوکرافت، جیمز جونز- مشاوران امنیتی سابق و اسبق آمریکا- جو بایدن معاون اوباما و نمایندگانی از انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا در واشنگتن تشکیل شده بود گفت (به نقل از دویچه وله) «کدام دیوانه ای آمریکای ابرقدرت آغاز هزاره سوم را در آغاز دومین دهه این هزاره، از اوج قدرت به شرایط رقت بار کنونی کشانده است؟! دموکرات های بی پرنسیب – بی شخصیت- یا جمهوری خواهان احمق»؟! کیسینجر در همین اجلاس- باز هم به نقل از دویچه وله، خبرگزاری آلمان- می گوید؛ باید بپذیریم که تحولات جهان اسلام و اعتراضات وال استریت در آمریکا و اروپا از رسیدن تاریخ به یک پیچ بزرگ خبر می دهد» کیسینجر بدون اشاره به ایران و یا به قول آسوشیتدپرس- با اشاره تلویحی به ایران- می پرسد؛ «چه کسی سر این پیچ ایستاده و آدرس می دهد»؟

به خاطر دارید که ۲ ماه قبل حضرت آقا از رسیدن تاریخ به یک «پیچ بزرگ» خبر داده بودند.

 

۵- سال گذشته رژیم صهیونیستی، «عاموس یادلین» رئیس سرویس اطلاعات نظامی اسرائیل- امان- را به این علت که درباره تحولات منطقه تحلیل غلطی داده و برنامه ریزان اسرائیلی را گمراه کرده است از مقام خود برکنار کرد. عاموس یادلین در آغاز تحولات خاورمیانه طی گزارشی به نتانیاهو آورده بود(نقل به مضمون) «مردم خاورمیانه خواستار دموکراسی هستند و از آنجا که دموکرات ها بیشتر اهل مذاکره هستند تا جنگ، این تحولات در نهایت به نفع اسرائیل خواهد بود»، روزنامه اسرائیلی و انگلیسی زبان «جروزالم پست» در تحلیلی به نقد دیدگاه «عاموس یادلین» پرداخته و توضیح داد «آقای یادلین باید می دانست که مردم خاورمیانه برای دموکراسی مورد نظر خود، الگوی انقلاب اسلامی ایران را پیش روی گرفته اند و در این الگو، پذیرش موجودیت اسرائیل جایی ندارد» و «هاآرتص» دیگر روزنامه اسرائیلی نوشت «مردم منطقه اسلام آمریکا و اردوغان را نمی خواهند. مگر ندیدیم مردم مصر از پیشنهاد اردوغان برای تشکیل دولت لائیک چگونه به خشم آمدند؟ مردم شورشی- منظورش ملت های مسلمان انقلابی است- در خاورمیانه، اسلام خمینی و خامنه ای را می خواهند».

 

۶- اوایل سال گذشته، مرکز مطالعات امنیت ملی اسرائیل- inss- در گزارش ۲۷۲ صفحه ای خود با استناد به آنچه در منطقه می گذرد، نتیجه گرفت که «اسرائیل روی قوس نزولی حیات خود قرار گرفته و سقوطی ناخواسته را تجربه می کند» در این گزارش به نفوذ ایران در منطقه و الگو گرفتن ملت های مسلمان از انقلاب اسلامی ایران به عنوان یکی از اصلی ترین عواملی اشاره شده است که اسرائیل را روی قوس نزولی به سقوط تهدید می کند. بعد از ارائه این گزارش به موساد بود که نتانیاهو با عصبانیت گفت؛ خمینی و خامنه ای در مرزهای اسرائیل اردو زده اند.

 

شرح این ماجرا به درازا می کشد و خارج از محدوده این نوشته محدود است و اما؛

ب: اکنون به گواهی شواهد و نشانه های موجود که فقط به چند نمونه از آن اشاره و بسنده کردیم و بی آن که پای شعار و یا سخنی به خلاف و گزاف در میان باشد، به آسانی می توان دید و به وضوح می توان به این برداشت واقع بینانه و حکیمانه حضرت آقا در دیدار دیروز مردم شریف و انقلابی قم با ایشان رسید که شرایط کنونی نظام اسلامی ایران را با اوج اقتدار اسلام «در شرایط بدر و خیبر» مقایسه فرمودند و نه آنگونه که دشمنان تبلیغ می کنند «در شرایط شعب ابی طالب». رهبر معظم انقلاب چندی قبل نیز دوران کنونی را درخشنده ترین دوران ایران اسلامی و آمریکا را در ضعیف ترین دوران تاریخ آن کشور، ارزیابی کرده بودند.

 

ج: حالا باید به این پرسش ها پاسخ داد که؛

۱- آیا با توجه به جایگاه جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان و نقشی که به عنوان الگوی پیش روی ملت های مسلمان برعهده دارد، انتخابات آینده مجلس را می توان تنها در مقیاس یک رخداد داخلی در ایران اسلامی ارزیابی کرد؟ و آیا این انتخابات علاوه بر نقش تعیین کننده و با اهمیتی که انتخابات مجلس شورای اسلامی در تمامی دوره ها داشته است، نقش سرنوشت سازی در شتاب دادن به انقلاب های اسلامی منطقه ندارد؟! به یقین نقش برجسته ای دارد و به قول آقا در بیانات دیروزشان «ملت ایران در زمینه انتخابات و انقلابی بودن، پیشکسوت ملت هاست و قطعا نگاه ملت های دیگر به این انتخابات دوخته شده است».

 

۲- اگر پاسخ سؤال اول مثبت باشد- که هست- پرسش بعدی آن است که آیا آمریکا و متحدانش می توانند از تلاش همه جانبه برای مقابله با این نقطه عطف و نقش آفرین در تحولات اسلامی منطقه دست بردارند؟! بدیهی است که پاسخ این سؤال منفی است.

 

۳- پرسش بعدی این است که آیا در آوردگاه بزرگ ایران اسلامی با آمریکا و متحدانش، گروه ها و جریاناتی نظیر اصحاب فتنه و حلقه انحرافی در حد و قواره ای هستند که در مقابل توده های چند ده میلیونی مردمی که حماسه ۹ دی فقط یک نمونه از حضور پرشور و پاکبازی آنان بود، عدد و رقم و به اصطلاح «رقیب» تلقی شوند؟! پاسخ این پرسش نیز منفی است. ولی نه با این مفهوم و نه با این برداشت که از توطئه آنان غفلت شود.

 

۴- و اما، فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ و رخدادهای پس از آن تردیدی باقی نگذاشته است که جریانات یاد شده در بند پیشین، «پیاده نظام» دشمنان بیرونی هستند، از آنجا که «پیاده نظام»، دنباله داخلی دشمن بیرونی است، به یقین، اهداف دشمنان بیرونی را دنبال می کند و از سوی دیگر، اصلی ترین و استراتژیک ترین خواسته دشمنان بیرونی کاستن از حضور پرشور مردم در انتخابات است. بنابراین، اگرچه ورود دزدانه به خانه ملت می تواند یکی از اهداف این جریانات باشد و شورای محترم نگهبان نباید از دروازه بانی دقیق خود برای جلوگیری از ورود نامحرمان به خانه ملت کمترین غفلتی داشته باشد ولی تلاش برای کاستن از حضور، در اولویت برنامه و ماموریت آنان قرار دارد.

 

د: و بالاخره، با توجه به بصیرت مثال زدنی ملت و تلاش بی پرده دشمنان بیرونی برای مقابله با حضور پرشور مردم، از هم اکنون می توان حدس زد که ملت در انتخابات پیش روی، نه فقط برای گزینش نمایندگان مورد نظر خویش حضور می یابند، بلکه از حضور پرشور خود تلقی جهاد و مقابله با دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و حمایت از ملت های مظلوم منطقه را دارند و به قول حضرت آقا «اگرچه از مدت ها قبل، از مرکز و قرارگاه فرماندهی جبهه کفر و استکبار گرفته تا پادوها و پیاده نظام این جبهه در داخل و خارج، تلاش گسترده ای به کار گرفته شده تا حضور مردم در انتخابات مجلس کمرنگ باشد، اما به لطف و فضل الهی، حضور مردم در این انتخابات دشمن شکن خواهد بود».

 

شکل گیری و گسترش نهضت اسلامی و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی و برگزاری مراسم چهلم های شهدا در شهرهای مختلف و کشتار 17 شهریور و اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت، کنترل امنیت کشور را از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج نموده و موجب شد که در زمان کوتاهی، پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردد. شاه پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رفع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، به رهبران جبهه ملی روی آورد. پس از ناکامی جمشید آموزگار، جعفر شریف امامی و ازهاری در مهار کردن امواج خشم و نفرت عمومی مردم در جریان نهضت اسلامی، شاه آخرین تیر خود را رها کرد و سعی کرد با انتخاب یکی از اعضای جبهه ملی که به ظاهر از مخالفان شاه باشد، خشم مردم را فرو نشاند. به همین جهت شاپور بختیار به شرط گرفتن اختیارات کامل و خروج شاه از کشور بعد از رای اعتماد مجلسین به دولت، نخست وزیری را پذیرفت.سرانجام در روز 26 دی 1357، شاه پس از سالها ظلم و جنایت در حق مردم مسلمان ایران، به همراه همسرش، ایران را به سمت مصر ترک کرد، در حالیکه حتی نزدیک ترین حامیان و اربابانش هم از پذیرفتن او امتناع کردند. پس از فرار شاه، ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی، این پیروزی بزرگ را جشن گرفتند و این زمانی بود که رژیم پهلوی پس از 50 سال حکومت استبدادی، روزهای پایانی عمر خود را سپری می کرد؛ چنانکه در کمتر از یک ماه پس از فرار شاه، طومار عمر 2500 ساله شاهنشاهی ایران در هم پیچیده شد.

 

 

 

بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی که در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت می کرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید که با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد. شاه با اعلام یک سیستم تک حزبی در اسفند 1353، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبیت کرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو کشور که براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، روابط ایران با همه ی کشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی که بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فکر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان 1354، بهانه ای برای ریخت و پا ش های تازه قرار دادند. اسدالله علم یکی از معاونین خود، دکتر باهری را که سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها  کتاب در وصف خاندان پهلوی که هر یک با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد، انتشار یافت

 

در فوریه ی سال 1976، یعنی در زمان حکومت فورد و یازده ماه قبل از آن که کارتر وارد کاخ سفید بشود، یک هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حکومت در ایران تهیه کرد که در تیراژ محدودی در مجموعه ی نشریات محرمانه ی سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریکا توزیع گردید.(2) در این گزارش، خانواده ی سلطنتی ایران «کانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی  به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودکامه که به جز افراد خانواده ی خود فقط با ده، دوازده نفر، که رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را کسب می کند. او با کسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند. ایران عملاً تیول چهل خانواده است که مقامات دولتی و تجارت را تحت کنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ی دیگر هم هستند که در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده ی دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی کشور را اشغال می کنند. مجموع این خانواده ها که 200 خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شده اند که امریکایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ی حاکم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد:

 

«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حکومت دموکراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی کنند.»

 

شاه بعد از روی کار آمدن کارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل کرده ی امریکا را به صدارت گماشت و راهی آن کشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به کاخ سفید که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پلیس و اشک ریختن کارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریکا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری کند. در این مذاکرات، شاه جای هیچ گله و شکایتی برای امریکایی ها باقی نگذاشت، به طوری که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریکه ی سلطنت تکیه زده بود. ولی مشکلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یک طرف و تشدید مخالفت ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید که مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در کار خود فرو مانده و هویدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه کارشکنی در کار دولت فروگذار نمی کرد و سرانجام با انتشار مقاله ی توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، کاری ترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت.

 

 این مقاله به ابتکار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر کرد. سرانجام دولت آموزگار از کار بر کنار شد و شاه شریف امامی را که مهره انگلیسی ها بود روی کار اورد تا بتوانددر کنار حمایت امریکا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یک از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده ی رژیم در برقراری حکومت نظامی، فاجعه ی 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعکاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حکومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.       

 

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و کشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیکوپتر بر فراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهده  ی شعله های آتش که از صدها نقطه ی شهر زبانه می کشید، به کاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریکا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشکیل یک دولت نظامی به آن ها ابلاغ کند. سفیر امریکا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یک دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:

 

دولت انگلستان آنچه را که اعلی حضرت به مصلحت کشور خود تشخیص دهند، تأیید می کند. شاه پس از این ملاقات حکم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا کرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشکیل دولت نظامی گفت که صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد که اشتباهات گذشته جبران شود.

 

دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حکومت نظامی هم عملاً کارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حکومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد.  حکومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری کرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در کشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، بخصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.

 

با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و کشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

 

در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول  بودند که حل بحران، با حضور شاه در ایران امکان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامیازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند.   

 

شاه در مصاحبه ی کوتاهی به خبرنگاران گفت:

 

«مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»

 

در مورد مدت سفر گفت:

 

«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین کنم.»

 

ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.

 

در آخرین روزها فرح کوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این کار مشکلی را حل نخواهد کرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود که او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.

 

پی نوشتها :

1-    غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 314-313.

2-    محمود طلوعی، پدر و پسر، ناگفته ها و ناشنیدنی ها از زندگی و روزگار پهلوی ها، ص 753-751.

منابع : وبلاگ انقلاب نور   -    سایت اداره کل پژوهش و آموزش صدا و سیما

 

 

 

بازتاب سیاسی انقلاب

 

 در این قسمت به پاره‏ای از بازتاب‌های سیاسی در قالب سه مقوله «انتخاب اسلام به عنوان ایدئولوژی مبارزه»، «تلاش برای دست‏یابی به حکومت اسلامی» و «نقش انقلاب اسلامی بر حیات سیاسی جنبش‏های اسلامی» می‏پردازیم:

 

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان است. مقام معظم رهبری در این باره فرمود:

 

«علی‏رغم گذشت بیش از یک‏صدوپنجاه سال از برنامه‏ریزی مدرن و همه جانبه علیه‏ اسلام،امروز در سراسر دنیا یک‏حرکت ‏عظیم ‏اسلامی به‏وجود آمده‏است که ‏به‏ موجب آن،اسلام در آفریقا،آسیا و حتی در قلب اروپا، حیات جدیدی را بازیافته و مسلمانان به شخصیت و هویت واقعی خود پی‏برده‏اند.»

 

به بیان دیگر، عمر دوره‏ای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان، بویژه در قشر تحصیل‏کرده آن از بین رفته و شمار فراوانی از آنان، خواهان هضم‏ شدن در هویت جهانی بوده و گذشته خود را به فراموشی سپرده بودند (و اگر توجهی به گذشته می‏کردند از باب تفنن و سرگرمی بود) به پایان رسید و انقلاب اسلامی آن اعتماد به نفسی که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور کرد.

 

این تجدید حیات اسلام، آثار مختلفی را برای جنبش‏های اسلامی به ارمغان آورد. یکی از این آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترین و کاملترین شیوه مبارزه است. سخنگوی «جهاد اسلامی» فلسطین در ملاقات با امام خمینی رحمه‏الله در این باره گفت:

 

«انتفاضه، بارقه‏ای از نور و بازتابی از پیروزی های بزرگ انقلاب شماست؛ انقلابی که بزرگترین تحول را در عصر ما به وجود آورد.

 

در حالی که قبل از آن، اسلام در صحنه مبارزه علیه اسرائیل نقش چندانی نداشت. چنین رویکردی به معنای کنارگذاشتن اندیشه‏های غیرمذهبی به ویژه ناسیونالیسم، لیبرالیسم و کمونیسم و دور ریختن اندیشه جبری بودن سرنوشت انسان بود که همگی در نجات ملل اسلامی از چنگال استبداد داخلی و خارجی ناتوان بودند. به عقیده شیخ عبدالله شامی، یکی از رهبران مبارز فلسطینی «پس از انقلاب اسلامی ایران، مردم فلسطین دریافتند که برای آزادی، به قرآن و تفنگ نیاز دارند.» این در حالی است که برای چند دهه، مشی حرکت های انقلابی، اغلب در اختیار گروه‏های مارکسیستی بود.به هر روی، انقلاب اسلامی، تاکیدی بر بعد سیاسی اسلام بود و از آن پس، در برخی از کشورها، سازمانهای مخفی شکل گرفت و مبارزه مسلحانه بر پایه اسلام، ساماندهی شد.

 

روی آوردن به مبارزه بر اساس اسلام، تنها نتیجه تجدید حیات اسلام که آن را برخی اصول‏گرایی یا بنیادگرایی اسلامی می‏نامند، نیست. بلکه در گرایش جدید (اسلام؛ تنها راه حل)، برداشت نوین و تازه‏ای از اسلام صورت گرفت که در آن مسلمین به ایستادگی، مقاومت و پافشاری برای نیل به حقوق خویش تشویق شده‏اند. روزگاری این کار، از سوی حسن‏البناء و سیدقطب در جنبش اخوان المسلمین انجام می‏شد، ولی انقلاب اسلامی، اسلام انقلابی رابه صورت جدیتر درآورد و مطرح ساخت. البته این ستیزه‏جویی انقلابی، تنها به معنای روی آوردن به اسلحه نخواهد بود؛ چون در آن شیوه‏های مسالمت‏آمیز، مشابه آنچه حزب اسلام‏گرای رفاه در ترکیه برگزید نیز، دیده می‏شود.

 

نظام اسلامی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت، به صورت بهترین الگو و مهمترین خواسته سیاسی مبارزان مسلمان درآمد. یکی از رهبران مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در این باره گفت:

 

«ما در آن موقع می‏گفتیم، اسلام در ایران پیروز شده است، و به زودی به دنبال آن در عراق نیز پیروز خواهد شد. بنابراین، باید از آن درس بگیریم و آن را سرمشق خود قرار دهیم.»

 

یا فتحی شقاقی، دبیر کل شهید جنبش جهاد اسلامی فلسطین می‏نویسد:

 

«بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نخستین مرکز جهاد اسلامی فلسطین در نوار غزه فعال شد. ظهور امام خمینی رحمه‏الله بر روی روشنفکران فلسطینی مؤثر واقع شد و سبب گردید که آنها در جستجوی راه‏هایی برای اعمال تعلیمات امام خمینی رحمه‏الله در صحنه فلسطین برآیند.»

 

به بیان دیگر، انقلاب اسلامی، حدود 5/1 میلیارد مسلمان را بر انگیخته و آنان را برای تشکیل حکومت‏الله در کره‏زمین به حرکت درآورد. این رویکرد، در اساسنامه، گفتار و عمل سیاسی جنبش‏های اسلامی سیاسی معاصر به شکل های مختلفی مشاهده می‏شود.

 

علاقه جنبش‏گران مسلمان به ایجاد حکومت اسلامی به سه صورت ابراز شده است:

 

1ـ برخی از گروه‏های اسلامی در جهان تسنن و تشیّع به صورت آشکار هراسی از مخالفت با دولت های نامشروع ندارند و به احادیثی که اطاعت از حاکم اسلامی را در هر شرایط لازم دانسته، چندان توجهی نمی‏کنند، بلکه خواهان استقرار حکومت اسلامی و یا نظام مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در کشورشان شده‏اند،و آن را برخی از گروه‏ها در اساس‏نامه (مانند مجلس اعلای انقلاب عراق)و یا در اعلامیه‏های خود(مانند حزب‏الدعوه)و...مطرح کرده‏اند. البته برخی از جنبش‏های اسلامی(مانند کشمیر و افغانستان) دست‏یابی به استقلال سیاسی را اولین هدف خود، قبل از تأسیس حکومت اسلامی قرار داده‏اند.

 

2ـ بعضی از گروه‏های اسلامی دیگر با طرح لزوم اجرای شریعت اسلامی(مانند نهضت جمعیت ارشاد اسلامی مصر) و یا با ترجمه کتاب حکومت اسلامی امام خمینی(ره)(مانند الیسارالاسلامی مصر) و یا با تأکید بر جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها راه‏حل (مانند جبهه نجات اسلامی الجزایر) و...علاقه‏مندی خود را برای برپاکردن یک حکومت اسلامی ابراز کرده‏اند. آیت‏الله محمدباقرصدر هم قبل از شروع جنگ تحمیلی در تلاش بود، رژیم عراق را سرنگون و یک حکومت اسلامی به شیوه حکومت ایران؛ یعنی جمهوری اسلامی بر پایه ولایت فقیه به وجود آورد.در قیام 1370 / 1991 م. شیعیان عراق، میل به تأسیس حکومت اسلامی در رادیو صدای انقلاب عراق به گوش می‏رسید.

 

3ـ برخی از حرکت های دیگر اسلامی، خویش را از دایره تنگ ناسیونالیسم خارج کرده و خواهان برپایی یک نظام اسلامی برپایه امت واحد مسلمان از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس شده‏اند. (مانند رابط الدعوه‏الاسلامیه در الجزایر) و یا این که بر اساس اصل ولایت فقیه و قبول آن، از رهبری انقلاب اسلامی ایران پیروی می‏کنند. این گروه‏ها خود، دوگونه‏اند دسته‏ای که از لحاظ عقیدتی و مذهبی خود را مقلد رهبری انقلاب اسلامی ایران می‏دانند(مانند جنبش امل در لبنان) و دسته‏ای که هم از لحاظ سیاسی و هم مذهبی از رهبری انقلاب اسلامی ایران تبعیت می‏کنند(مانند جنبش حزب‏الله لبنان).

 

گروه‏ها و سازمانهای اسلامی مذکور، برای نیل به یک نظام مبتنی بر اسلام، شیوه و روش های مختلفی را در پیش گرفته‏اند. برخی تنها از طریق اقدام قهرآمیز و مسلحانه(مانند حزب‏الله حجاز) و (جنبش آزادیبخش بحرین) در صدد نابودکردن رژیم حاکم هستند. در نقطه مقابل، گروه‏هایی قرار دارند که شرایط فعلی را برای دست زدن به اقدامات مسلحانه مساعد نمی‏دانند و با توسل به شیوه‏های مسالمت‏آمیز از قبیل شرکت در انتخابات پارلمانی در پی تغییر نظام موجود هستند (مانند حزب اسلام گرای رفاه). اما گروه‏های دیگری هم وجود دارند که به هر دو روش پایبندند، جنبش حزب‏الله نمونه‏ای از این گروه است که در مصاف با اسرائیل و حکومت مارونی لبنان و به منظور استقرار حکومت اسلامی به دو روش متمایز و در عین حال مکمل هم؛ یعنی جنگ با اسرائیل و شرکت در انتخابات مجلس روی آورده است.

 

برخی از گروه‏های اسلامی سیاسی، تولد و موجودیت خود را مدیون انقلاب اسلامی‏ می دانند. این گروه‏ها خود بر دو دسته‏اند: دسته‏ای که از یک جنبش اسلامی غیرفعال پیشین منشعب شده‏اند (مانند امل اسلامی از جنبش امل و جنبش جهاد اسلامی از اخوان‏المسلمین فلسطین؛ در واقع بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین مرکز جهاداسلامی فلسطین در نوار پدید آمد.) و دسته‏ای که وابسته به جنبشی و گروهی نبوده‏اند، بلکه موجود و پدیده‏ای جدیدند. (مانند نهضت اجرای فقه جعفری پاکستان)اگر چه دسته اخیر بیش از دسته نخست، مدافع و متأثر از انقلاب اسلامی است، اما همه این گروه‏ها در دفاع از انقلاب اسلامی ایران، پیروی از رهبری آن و نیز الگو قراردادن آن اشتراک نظر دارند.

 

بعضی دیگر از گروه‏ها و جنبش‏های سیاسی اسلامی به تأثیر از تجدید حیات اسلام که از ثمرات انقلاب اسلامی ایران در قرن اخیر است، از حالت رکود، رخوت و انفعال خارج شده‏اند و با نیرو و سازماندهی جدیدی، به مبارزه نظامی و سیاسی علیه حکومت و دولت های حاکم پرداخته‏اند؛ مثلاً حرکت اسلامی در دانشگاه‏های النجاعع، بیرزیت، غزه، بیت‏المقدس و الخلیل، به نحو چشمگیری پس از انقلاب اسلامی گسترش و توسعه یافت و یا فعالیت گروه جماعة‏المسلمین که حضوری محدود در نوار غزه داشت، در پی انقلاب اسلامی ایران و نیز به دنبال احکام صادره از سوی دادگاه نظامی رامله علیه اعضای آن، افزایش پیدا کرد. بخشی از این گروه‏ها، تنها به افزایش حجم فعالیت های خود اقدام کرده‏اند و در روند مبارزه به شیوه‏های مسالمت‏آمیز توجه دارند. بخشی دیگر بر شدت و حجم تلاش های ضد دولتی خود افزوده‏اند و با تکیه بر روشهای مسلحانه در صدد نابودی رژیمهای حاکم هستند. سازمان انقلاب اسلامی جزیرة‏العرب از گروه نخست و جبهه اسلامی سوریه از گروه دوم محسوب می‏شوند.

 

انقلاب اسلامی ایران در تحرک سیاسی آن دسته از جنبش‏های به ظاهر اسلامی که هیچ‏گونه و یا کمترین علقه‏ای به انقلاب اسلامی ندارند هم، به شکل دیگری مؤثر بوده است.این گروه‏ها که با تولد انقلاب اسلامی و به منظور مقابله با آن متولد شده و یا گسترش یافته‏اند، با کمک دولت ها و اشخاص مخالف انقلاب اسلامی و بویژه با پشتیبانی و حمایت مالی دولت هایی چون دولت پادشاهی عربستان سعودی شکل گرفته‏اند. وهابیت در پاکستان، «ساف» در فلسطین اشغالی و سازمان پیکار اسلامی در عراق، نمونه‏هایی از این گروه‏ها به شمار می‏روند. به همین جهت، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، صف اسلام سازشکار (اسلام آمریکایی)از صف اسلام ناب محمدی(ص) کاملاً جدا شده است. از این رو، کشورهای عربی مسلمان برای جلوگیری از ظهور قیام مردمی متأثر از انقلاب اسلامی، تلاش زیادی را برای بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی و تظاهر به اسلام آغاز کرده‏اند.

 

انقلاب اسلامی، نقشی را که علما می‏توانند در جهاد در راه خدا، بر عهده بگیرند، به خوبی نشان داده است. همانند انقلاب اسلامی، علمایی که در خارج از ایران به سر می‏برند و از فعالیت های نهضت اسلامی در مناطق خویش حمایت کرده‏اند، احترام بیشتری کسب نموده‏اند. اکنون جوانان انقلابی برای گرفتن رهنمود، به سوی علما روی آورده‏اند. به علاوه، با علاقه‏مند شدن روز افزون جوانان انقلابی جهت فراگیری علم به طریق سنتی اسلامی، جوانه‏های نسل جدیدی از علمای آینده که انقلابی‏تر خواهند بود، بتدریج پدیدار گردیده است.

 

به هر روی، در بیشتر کشورهای اسلامی، دانشجویان و جوانان به عنوان سربازان انقلاب محسوب می‏شوند. شاه ایران، قبل از مرگ اعتراف کرد که یکی از بزرگترین اشتباهاتش این بود که اجازه داد، دانشجویان جوان به انقلاب بپیوندند، و این حرکتی است که الان به تأثیر از انقلاب اسلامی، در خارج از ایران پدید آمده و حکام قادر به جلوگیری از آن نیستند. در واقع، امروزه دانشگاه‏ها و مدارس عالی در سرتاسر جهان اسلام، مرکز فعالیت های نهضت اسلامی است.

 

منبع : - عصر ایران

 

این بود سرگذشت انقلاب ما

            آنچه می خوانید ، متن کامل سخنرانی آیت الله خامنه ای در سازمان ملل است که در دوران ریاست جمهوری ایشان(بیست سال پیش) ایراد شده است  

 

خداوندا‌! به نام تو آغاز می‌کنم و از تو هدایت و کمک می‌طلبم ... زندگی و مرگ و نیاز و نیایش من متعلق به توست. تو خود روشنی و گیرایی سخن حق را به گفته‌هایم ببخش و آن را پیک «حقیقت» به سوی صدها میلیون گوش و دلی قرار ده که هم اکنون ملتهبانه آن را می‌طلبند و به سوی صدها برابر که در آینده چنین خواهند بود.

بارالها درودی سپاسگزارانه از سوی من و ملتم به روان پیامبران بزرگ، به ویژه ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی‌الله علیه و آله بفرست که پیام‌ رهایی و آگاهی انسان را به بهای جاه و با همه‌ توان در جهان پراکندند و ابدی ساختند، و سلامی تکریم‌آمیز به دل‌های پاک و روشن که آن پیام را نیوشیدند، به ویژه آنان که بر سر آن جان باختند.

 

آقای رییس! آقای دبیرکل! حضار محترم

 

و اکنون نیز قلمرو نظامی است که بر همان پیشینه‌ استوار بنا شده و به پشتوانه‌ فرهنگ بی‌نظیر آن که اکنون به برکت بیداری اسلامی، غنای بیشتر یافته، تکیه کرده است. من از ایران می‌آیم که زادگاه پرآوازه‌ترین و در عین حال ناشناخته‌ترین انقلاب دوران‌های معاصر است. انقلابی بر پایه‌ دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهی ... راهی به درازای همه‌ تاریخ بشر ...

 

ریشه‌ استوار و اندیشه‌ زیربنایی این انقلاب « جهان‌بینی توحیدی اسلام» است. تفسیر انسان،‌ تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آ‌ینده، تفسیر طبیعت، تبیین همه‌ علائقی که انسان را با دنیای بیرون از وجود او: جهان، انسان‌ها و اشیاء مرتبط می‌کند، و نیز فهم و درک آدمی از وجود خود، و خلاصه همه‌ چیزهایی که نظام ارزشی جامعه را می سازد و آن را بر اداره‌ مطلوب خود قادر می‌کند ... همه و همه از این جهان بینی الهی، ریشه و مایه می‌گیرد و منشعب می‌شود.

 

در اندیشه‌ الهی اسلام، همه‌ هستی آفریده‌ خدا و جلوه‌گاه علم و قدرت او و پوینده به سوی اوست، و انسان برترین آفریده و جانشین او.

 

انسان می‌تواند با استخراج گنجینه‌های استعداد که در نهاد اوست، خود را و جهان را ـ که برای او آفریده شده ـ به زیباترین وجهی بسازد و بیاراید و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوی و مادی نائل آید. و می‌تواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها، جهنمی از ظلم و فساد در جهان بیافریند. چراغ هدایت بشر، ایمان او به خدا و تسلیم او در برابر امر و نهی الهی است. دنیا کشتزار آخرت است، و مرگ، نه پایان زندگی، که دروازه‌ ابدیت و سرآغاز نشاه‌ئی جدید.

 

در اندیشه الهی اسلام، افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه بندگان خدایند. میان نژادها، رنگ‌ها، مردم سرزمین‌ها هیچ تفاوت نیست، و اینها مایه‌ برتری کس یا ملتی نیست. انسانیت، پیوسته است و تعرض به یک انسان،‌ تجاوز به همه‌ انسانیت است، بدون دخالت خصوصیات جغرافیایی و نژادی.

 

برتری‌جویی و انحصارطلبی، برادری را به جان برادری افکند و خونی که جاری شد دیگر فرو ننشست و شبیه آن ضربه و آن انگیزه‌جویی‌های خون به راه انداخت و میان برتری جویان و قربانیان برتری جوی، دریاهای خون پدید آورد ... و آسایش از بشر گرفته شد.

 

پیغمبران، مردم را به بندگی خدا که پتکی بر سر خودخواهی و برتری جویی است، فرا خواندند و آیینی که بهشت صفا و آرامش را، حتی پیش از بهشت اخروی، به بشر ارزانی می‌داشت، بدو عرضه کردند. و او را به مهار کردن غریزه‌ افزون‌خواهی و سلطه‌ جویی تشویق نمودند و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجنزار فساد اخلاقی بر حذر داشتند، و سرچشمه‌های فضیلت و راستی و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند، و یاد خدا و عشق به او را که ضامن این همه و تعالی بخش روان اوست بدو تلقین کردند.

 

آنها، همچنین به او آموختند که بازوی خود را برای حراست از این ارزش‌ها نیرومند کند، و راه را بر شیطان‌های شر و فساد و انحطاط آفرین ببندد، با جهل و ظلم و استبداد بستیزد و از علم و عدل و آزادی، پاسداری کند . بدو آموختند که باید نه ستم کند و نه ستم پذیرد. باید برای اجرای قسط و عدل قیام کند و باید به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسلیم در برابر دشمنان فضیلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودی این ارزش‌ها و قبول رذیلت و ظلم و فساد است.

 

در اندیشه‌ الهی اسلام، دین خدا، قالب و شکل زندگی بشر است و نه تنها گوهری بر تارک آن. دین، یک نظام اجتماعی به بشر ارائه می‌کند و نه فقط یک سلسله عبادات و عادات، هر چند که عبادات و عادات نیز ا نباشته از روح زندگی و در جهت همان نظام است. و این نظام ا جتماعی، ‌مبتنی بر همان جهان‌بینی و ساخته به شکل آن است. آزادی، برابری انسان‌ها، عدل اجتماعی، خود آگاهی افراد جامعه، مبارزه با کجی و زشتی، ترجیح آرمان‌های انسانی بر آرزوهای شخصی، توجه و یاد الهی، نفی سلطه‌های شیطانی و دیگر اصول اجتماعی نظام اسلامی، و نیز اخلاق و رفتار شخصی و تقوای سیاسی و شغلی، همه و همه ملهم و زائیده‌ آن جهان بینی و برداشت کلی از جهان و انسان است. اسلام، نظام‌های مبتنی بر زور و قلدری و زاینده‌ ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقیر انسان و تبعیض نژادها، ملت‌ها، خون‌ها و زبان‌ها را رد می‌کند و غلط می‌شمرد، و با هر آن نظام و کس که به ستیزه‌ نظام اسلامی کمر بندد با شدت و مقاومت می‌ستیزد .... و به جز آنان، با همه‌ انسان‌ها ـ چه همکیش و چه ناهمکیش ـ به محبت و مساعدت امر می‌کند.

 

بر چنین پایه‌ها و با چنین هدف‌هایی انقلاب اسلامی در ایران پدید آمد و نظام جمهوری اسلامی را بنا نهاد. بسیاری، پیدایش انقلاب اسلامی در بهمن 57 (فوریه 79) را ریشه‌جویی کرده و بسیاری به خطا در فهم درست این مسأله دچار شده‌اند. ما این پدیده‌ عظیم را از جمله ناشی از نارسایی سیستم‌های موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهای آزادی، دموکراسی و برابری در این سیستم‌ها می‌دانیم. اسلام در این تاریکی دلهره‌آمیز توانست از لابلای غبار توهم و تحریفی که پیرامونش در طی چند قرن برانگیخته بودند، برق بزند. در ایران این برق، به درخششی و سپس به طوفانی انجامید و در بسیاری از نقاط دیگر جهان هنوز باید چشم به راه حوادث بود ... نهضت بیداری مسلمانان در بسیاری از کشورهای اسلامی ـ بر خلاف آنچه تصور و تبلیغ می‌شود ـ فرزند انقلاب اسلامی ایران نیست، برادر آن است.

 

ایران در یکی از حساس‌ترین نقاط استراتژیک جهان قرار گرفته است، با تاریخی و پیشینه‌ علمی و فرهنگی و نیز ذخائری کم نظیر. و انقلاب اسلامی ایران بر ضد رژیمی برپا شد که آن همه را در خدمت منافع قدرت‌های سلطه‌گر جهانی و در 25 سال اخیر، بیش از همه در خدمت رژیم ایالات متحده‌ آمریکا، گذاشته بود. هیچ کس از خود ملت ایران به دارایی‌های مادی و معنوی آن محتاج‌تر نبود، اما این همه از او بازداشته می‌شد. ادعاهای دهن پر کن آنان دروغ و فریب بود. هر چند دستگاه‌های تبلیغاتی غرب، مخصوصا آنچه به صهیونیست‌ها مربوط می‌شد، به آن آب و تاب زیادی می‌دادند. انقلاب اسلامی بر ضد چنین رژیمی و با هدف‌هایی بزرگ و استوار پدید آمد. از آن روز نزدیک به 9 سال می‌گذرد، اما همچنان مسائل زیادی برای گفتن هستند. درباره‌ ما و انقلابمان و اصول و نقطه نظرهایمان، بیش از معمول، سخن مغرضانه یا جاهلانه گفته شده است ...

 

در انقلاب ما چند نقطه‌ اختصاصی هست که می‌توان آن را استثنایی از سرگذشت معمولی انقلاب‌ها شمرد. من به آن نقطه‌ها می‌پردازم ...و در پایان، پیام خودمان را خواهم گفت ...

 

1. این انقلاب حتی در شروع خود صددرصد مردمی بود. نه یک گروه چریکی مسلح، نه یک حزب فعال سیاسی ـ نظامی، نه گروهی از افسران انقلابی و آزادی‌خواه و نه هیچ‌یک از دیگر انواع رایج و معمولی که تحولات انقلاب کشورها را پدید می‌آوردند، در انقلاب ما وجود و حضور و فعالیت نداشتند. فقط مردم بودند و مردم، (آن هم کاملا بی‌سلاح) که در تهران و همه‌جای دیگر، چنان فضا را و خیابان‌ها را و محیط زندگی شهر را از وجود و حضور خود و شعارهای انقلابی خود پر کردند که دیگر جایی برای هیأت حاکم و حکومتش باقی نماند. ... و آنان مجبور شدند یکی یکی و دسته‌جمعی از کاخ‌ها و مراکز اقتدار خود و سپس از کشور خارج شوند ... شاه، نخست وزیر، بزرگان ارتش، وزراء و دیگر سرجنبانان، هر کدام که توانستند، از مردم گریختند ....

 

این پس از آن بود که در مدتی بیش از یک سال آنان با استفاده از همه‌ توانایی خود ـ سیاسی، نظامی، پلیسی ـ کوشیده بودند مردم را متفرق سازند و به خانه‌ها یا مراکز کارشان برگردانند و در این مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم دیگران، در خیابان‌، در مسجد، در دانشگاه، در محیط کار کشته شده بودند، اما حضور مردم روز به روز بیشتر شده بود. در آخرین ماه‌ها خشونت دستگاه بیشتر و متقابلا حضور مردم هم بیشتر شد. رژیم که زیر فشار خشم مردم دست از جان شسته، قادر به مقاومت نبود مجبور شد بزرگترین امتیاز خود را بدهد: شاه رفت ... و بعد از آن عقب‌نشینی‌هایش پی در پی و سریع شد. رهبر بزرگ انقلاب که کلمه کلمه‌ سخنانش به تک تک ملت، روح و آگاهی و درس می‌داد، به اتکاء خداوند متعال که همه‌ قدرت‌ها در ید قدرت اوست، و با اعتماد به همین اراده‌ عظیم و خدشه‌ناپذیر مردم، دولت انقلاب را تشکیل داد .... دولت ستم‌شاهی خودبخود و بی‌آن که راه دیگری داشته باشد، مسند را رها کرد و گریخت ... آخرین سنگرها، پادگان‌های خالی از سرباز و افسر بود ... آنها هم گریخته بودند و بسیاری به صف مردم پیوسته. در آخرین لحظات، چند پادگان اندکی مقاومت کردند، اما بیهوده. در آنجا هم مردم حضور داشتند .... و معجزه‌ این انقلاب، پیروزی مردم بود .... تنها پس از سقوط پادگان‌ها بودکه مردم به اسلحه دست یافتند، اما آن روز دیگر نظام پادشاهی سقوط کرده بود، این سلاح‌ها برای مراقبت از نهال نو رس انقلب به کار گرفته شد. مردم، جوانان و پیران، زنان و مردان، تنها کسانی بودند که رژیم پهلوی را که به نظر قوی و کاملا مسلح می‌رسید و از پشتیبانی بزرگترین قدرت‌ها برخوردار بود، شکستند و نظام جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردند. سلاح آنان ایمانشان، اراده‌ نیرومندشان و خونشان بود ... و خون بر شمشیر پیروز شد.

 

... و پس از آن نیز پیروزهایی داشت که برخی حتی از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگتر بوده‌اند. این تجربه‌ بی‌نظیر ـ لااقل در یک قرن اخیر ـ بود و خو ب است مورد تأمل و دقت قرار گیرد، هم از سوی کشورهای زیر سلطه، و هم نیز از سوی قدرت‌های سلطه‌گر جهانی.

 

2.این انقلاب متکی به دین بود و به اسلام،‌ بسیارند انقلاب‌هایی که ریشه‌های مبارزاتی آن از ایمان دینی تغذیه کرده است، هر چند در ساختار انقلاب، این ایمان چندان یا هیچ به حساب نیامده است. اما انقلاب ما همه چیزش را: هدف‌ها را، اصول را و حتی روش‌های مبارزاتی را و نیز شکل نظام نوین و نوع اراده‌ آن را .... از اسلام گرفت.

 

این، ابعاد شگفت‌آوری به انقلاب می‌بخشد و تعریف تازه‌ای از پیروزی آن ارائه می‌دهد. چه، اسلام به خاطر دارا بودن این ظرفیت عظیم انقلابی و سازندگی، اکنون حداقل 150 سال است که مورد تهاجم قدرت‌های استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است، به علاوه، اسلام در بیش از 50 کشور و میان یک میلیارد انسان، یک ایمان مقدس، یک دین الهی است، پیروزی انقلابی که روح و محتوایش اسلام است، در حقیقت پیروزی بر همه‌ آن مهاجمان و در عرصه‌ زندگی همه‌ این یک میلیارد است. صدها میلیون مرد و زن مسلمان در دهه‌ها کشور، از پیروزی انقلاب ما، احساس پیروزی کردند.

 

این خصوصیت همچنین راه عقب‌نشینی، شکست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مدیران آن می‌بندد: در راه خدا شکست نیست تا ضعف و ترس و عقب‌نشینی باشد.

 

3. عدم اتکاء به شرق یا غرب، خصوصیت استثنایی دیگر این انقلاب بود و هم اکنون نیز سیاست قاطع نظام انقلابی ما است. این خود یکی از مظاهر اعتقاد و اتکاء به خدا در همه‌ صحنه‌های حیات فردی و اجتماعی ما است. امروز تفکر مسلط بر دنیای سیاست در سراسر جهان این است که بدون اتکاء به یکی از قطب‌های قدرت نمی‌توان در صحنه‌ سیاسی معاصر زنده ماند اگر در شدت و ضعف این اتکاء اختلاف نظر باشد در اصل آن حرفی نیست. حتی آنان که در اندیشه، عدم اتکاء و عدم تعهد را پذیرفته‌اند معتقدند در عمل نمی‌توان چنین بود. انقلاب ما در چنین جوی، یک فلسفه‌ جدید را عرضه کرد و تا امروز به آن پایبند ماند. انقلاب ما ثابت کرد که می‌توان قدرت‌های سلطه‌گر را به خود راه نداد و قلدری آنان را جدی نگرفت و به آنان باج نداد، مشروط بر این که نقطه‌ اتکائی قوی‌تر از هر قدرت مادی را باور داشت: خدا را.

 

ما دانسته‌ایم که برای این عقیده و این راه، بهای سنگینی نیز باید پرداخت و خود را آماده کرده‌ایم. بگذارید این تجربه، ملت‌ها را به استقلال واقعی و خدشه‌ناپذیر و در نهایت نفی کامل سلطه‌های بزرگ جهانی، رهنمون شود؛ روند کنونی تقسیم قدرت، بشریت را به آینده‌ باز هم تلخ‌تری تهدید می‌کند.

 

4. یک خصوصیت استثنایی دیگر نیز در انقلاب ما بود و هست، و آن خصومت‌ها و ضربه‌های استثنایی علیه آن است. هیچ انقلابی از دشمنی نظام «سلطه» در جهان بر کنار نمی‌ماند، اما تنوع، عمق، گستردگی و خشم‌آلودگی خصومت‌هایی که در طول 9 سال با ما شده حکایتی استثنایی و شنیدنی است:

 

هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود که دشمنی با آن شروع شد، و بیشتر از سوی آمریکا ... دست اندرکارانی که گذشت زمان را مجوز افشای رازهای نهان دانسته‌اند امروز اعتراف می‌کنند که در ماه‌های آخر عمر رژیم ستم‌شاهی، دستگاه ریاست جمهوری آمریکا، مشاور امنیتی رییس جمهور و شخص او، به شاه دلگرمی می‌داده و او را تشویق به «قاطعیت» می‌کرده‌اند! مقصود از این قاطعیت همان چیزی است که بعدها به صورت مشخص‌تر در گفته‌های شخصی به نام ژنرال‌ هایزر شنیده شد، شخصی که با مأموریت ویژه از سوی رییس جمهور آمریکا به تهران‌آمده بود .... از نظر او و طبق توصیه‌هایی که به او شده بود، باید رژیم شاه ولو به بهای کشته شدن ده‌ها هزار نفر محفوظ بماند ... با این استدلال موجه که: این بهتر از آن است که بعدها چند برابر این کشته شوند!!‌ به نظر رژیم ایالات متحده آمریکا این فرض که با عدم مداخله‌ آمریکا در امور داخلی ایران می‌توان خون ده‌ها هزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن بر زمین نریخت، کاملا مردود بوده است!

 

یقینا ناکام ماندن مأموریت‌های هایزر و فرار او از تهران و به دام افتادن یا فراری شدن همه‌ کسانی که آمریکا برای اجرای آن نقشه‌ شوم به آنها امید داشت، دلیلی جز کوبندگی موج انقلاب و قدرت عظیم ملتی که برای خدا قیام کرده و از هیچ چیز جز خدا نمی‌ترسد، نداشت. این دشمنان انقلاب نبودند که کوتاه آمدند، این انقلاب بودکه هر دشمنی را از میدان می‌راند، دشمن قبلا نیز به دست شاه خائن، هر فشاری را که ممکن بود وارد آورده بود.

 

پس از پیروزی انقلاب، توطئه‌های خصمانه به شکل‌های دیگری آغاز شد: اولین کار،‌ تلاش همه جانبه برای نفوذ دادن ایادی دشمن در مدیریت‌های انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سیاسی پس از یک دوره‌ اختناق چند ده ساله، سازماندهی احزاب و گروه‌های مخالف انقلاب بود. در مورد اول این نمونه جالب است که مهره‌ سرسپرده ولی نه چندان معروفی که چند هفته پس از پیروزی انقلاب در دادگاه انقلاب، خائن و مجرم شناخته شد، در اولین روزهای پیروزی با برانگیختن وسائل و وسائط، توانست فرمانده نیروی هوایی شود! و در مورد دوم کافی است گفته شود که طیفی از سلطنت‌طلب تا کمونیست و از تجزیه‌طلب تا پان ایرانیست را شامل می‌شد و لازم است فراموش نشود که برخی سفارت‌خانه‌های مقیم تهران، از جمله سفارت آمریکا ـ مرکزی برای هدایت و حمایت بعضی از این گروه‌ها بودند!

 

ترور فردی و جمعی، انفجارهای مهیب، هواپیما ربایی، آدم ربایی، شکنجه و کشتارهای هولناک، کاری بود که به دست چندین گروه تروریستی مورد حمایت و تشویق دشمنان بزرگ انقلاب، در ایران اتفاق افتاد. قربانیان این موج قساوت و خشونت را همه ی قشرها تشکیل می‌دادند: از بزرگترین مدیران انقلاب و کشور، تا افراد عادی جامعه، کارگران، زحمتکشان، زنان و کودکان و رهگذران بی‌خبر.

 

امروز افراد و سران همان تروریست‌ها که غالبا مسئوولیت جنایات خود را نیز بر عهده گرفته‌اند در آمریکا و فرسانه و برخی دیگر از کشورهای غربی مصونیت و زندگی راحت دارند و به نام «اپوزیسیون انقلاب» نامیده می‌شوند .... و آن کشورها غالبا جمهوری اسلامی را به تروریسم متهم می‌کنند .... از شگفت‌ترین بازی‌های سیاست این که مظلوم‌ترین قربانیان تروریسم کور و خشن، به تروریسم متهم می‌شوند، آن هم از سوی کسانی که خود در پیش راندن تروریست‌ها به سوی آن و سپس پناه دادنشان، نقشی بزرگ داشته‌اند!

 

من به عنوان رییس جمهور و خدمتگزار کشورم و به نام کسی که خود نیز هدف یکی از این جنایت‌های خشن قرار گرفته و خدا آن را ناکام گذارده، افتخار می‌کنم که ملتم در برابر این قساوت‌ها نلرزید و حوادث بی‌نظیری که فقط در یکی از آنها 72 نفر از رهبران و کارگزاران بلندپایه‌ انقلاب (شامل چند وزیر، چندین نماینده‌ مجلس، تعدادی مسؤولان بزرگ و شخصیت کم نظیر، شهید بهشتی) و در یکی دیگر رییس جمهور و نخست وزیر با هم به شهادت رسیدند، تنها ایمان و توکل او به خدا و خشم انقلابیش را افزایش داده است.

 

کودتا، تجربه‌ خونین سنتی و معمول قدرت‌ها با همه انقلاب‌ها، نیز در ایران بارها سازماندهی شد و در یک مورد تا مراحل بسیار نزدیک و خطرناک پیش رفت ... اگر هوشیاری مأموران و کمک مردم نمی‌بود باید همان پیش‌بینی ژنرال آمریکایی اتفاق می‌افتاد: حمام خون و کشتارهای میلیونی، آن هم بیش از یک بار .... بزرگترین، دردناک‌ترین و فاجعه‌آمیز‌ترین خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحمیلی بود: تحریک حس جاه‌طلبی یک همسایه، تشویق او به حمله، و دلگرم کردن او به پشتیبانی و کمک ....

 

امروز دیگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنی می‌توانند یقیین کنند که حمله‌ ارتش عراق در 31 شهریور 59 یعنی نوزده ماه بعد از تشکیل جمهوری اسلامی که با 10 لشکر و صدها فروند جنگنده از زمین و هوا و دریا انجام شد، به جز توسعه‌طلبی و انضمام بخشی از ایران به عراق ـ چیزی که بارها در کتب و مطبوعات عراقی یا غیر عراقی جیره‌خوار بدان تصریح شده ـ شکست انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی را هم هدف گرفته بوده است. آنها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشاء کرده‌اند.

 

نتایج بزرگی که عراق از پیروزی این جمله می‌توانست به دست آورد غیر از تثبیت وضع داخلیش، ظهور در صحنه‌ منطقه و حتی در عرصه‌ عربی به عنوان یک قدرت فائقه بود. و این برای بی‌سر و پایان حاکم بر عراق، چیز زیادی است .... و نیز دستیابی به مرز قابل توجهی در حوضه‌ بسیار مهم خلیج فارس.

 

با این پیروزی که ناگزیر می‌باید شکست ایران و تجزیه‌ آن و سقوط نظام جمهوری اسلامی را همراه داشته باشد، قدرت‌های سلطه‌اندیش نیز به هدف بزرگی می‌رسیدند: حذف نظامی که با ظهور خود معادلات سیاسی ـ اقتصادی منطقه را عوض کرده و دست استکبار مخصوصا آمریکا را از کشور بزرگ ایران کوتاه کرده بود. برای آمریکا و بعضی دیگر، در صورت شکست ما، آب رفته به جوی برمی‌گشت و همان داستان همیشگی نفوذ اقتصادی و سیاسی و ... تکرار می‌شد.

 

ما اول غافلگیر شدیم. این را اعتراف می‌کنیم. سرگرمی به مسائل بی‌شمار انقلاب در داخل کشور و عدم تجربه‌ کافی، آن را بر ما تحمیل کرد ....ولی ویژگی‌های انقلاب به دادمان رسید ....ظرف چند ماه مردم و نیروهای مسلح با حضور و تلاش معجزه‌آسای خود حماسه‌ بزرگی آفریدند و بخش مهمی از سرزمین‌های مغصوب آزاد شد... ولی فاجعه‌ای که در این مدت اتفاق افتاده بود حقیقتا غیر قابل وصف است .... چه شهرهای آبادان همچون خرمشهر، آبادان، هویزه، قصرشیرین که با خاک یکسان شد و تنها، شهر دزفول مورد اصابت بیش از 250 موشک زمین به زمین قرار گرفت، چه روستاهای آبادی که از آن، حتی دیوار نیمه خرابی بر جای نماند، چه کارخانه‌هایی که به آهن‌پاره‌ ی تبدیل گشت و چه مزارعی که در آن نشانی از آبادی نماند. و چه آثار گران‌بهای فرهنگی که مورد آسیب قرار گرفت و از همه عزیزتر، چه جان‌های گرامی و انسان‌های بیگناهی که به قتل رسیدند.

 

ارتکاب جنایات جنگی از حمله‌ وحشیانه به مناطق مسکونی غیر نظامی تا کشتار بی‌رحمانه‌ هزاران کودک و زن بی‌دفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادی در جاده‌های اشغالی (در هفته‌های اول جنگ) و زیر پا گذاشتن تعهدات و مقررات بین‌المللی و به کارگیری حجم گسترده‌ای از سلاح‌های شیمیایی و بمباران کشتی‌های تجاری، هواپیماهای غیر نظامی و مسافربری، قطارهای مسافران عادی از جمله‌ کارهای همیشگی و شناخته‌شده‌ عراق در طول این جنگ است.

 

ملت ایران در اولین وهله‌ای که پس از تلاش‌های آغازین جنگ توانست حوادث را مورد تدبیر و جمع‌بندی قرار دهد، به حقیقتی تلخ دست یافت، و آن این که بنیان امنیتی که با اعتماد بر قول و قرار عنصری متجاوز و آتش افروز نهاده شده باشد، بسی سست و بی‌اعتبار است و اعتماد به چنین امنیتی ساده‌لوحانه و غیر منطقی است.

 

رییس رژیم عراق صریحا اعلان می‌کرد که قرارداد قبلی‌اش با دولت ایران در سال 1975، معروف به قرارداد الجزایر، چون در هنگام ضعف عراق بوده اکنون لازم‌الاجرا نیست؛ قرارداد را پاره کرد و پس از روزهای معدودی، حمله را آغاز نمود.

 

این برای ملت ما درسی تلخ و آموزنده بود ... از آن لحظه ملت بیدار و انقلابی ما تصمیم خود را گرفت و هدف خود را مشخص کرد؛ این هدف تنها باز پس گرفتن زمین‌های اشغالی یا گرفتن غرامت جنگی نبود ـ هر چند که این هر دو حق مسلم ملت ایران بود و هر چند که بسی خسارت‌ها قابل جبران نبود ـ بلکه هدف مهم‌تر، تنبیه متجاوز و برچیدن بساط تجاوز بود.

 

با طرح مسأله‌ تنبیه متجاوز ما نه فقط یک تکیه گاه مطمئنی برای امنیت ملی خود جستجو می‌کردیم، بلکه این برای همه ی منطقه متضمن امنیت و ثبات بود و هست. اگر یک بار متجاوزی به دلیل تجاوز، از سوی خانواده‌ بین‌المللی مجازات شود می‌توان مطمئن شد که دست کم تا سالیانی، این انگیزه ـ که همواره در عناصر شریر و فرصت‌طلب قابل جستجو است ـ فرو خواهد نشست و منطقه و شاید جهان مصیبت‌های یک جنگ متجاوزانه و بی‌دلیل را تحمل نخواهد کرد.

 

دادگاه نورنبرگ توانسته است بیش از 40 سال صلح و امنیت اروپای جنگ خیز را تضمین کند. چرا نباید از آن تجربه استفاده کرد؟

 

قدرت‌های بزرگ، حتی در هنگامی که هزاران کیلومتر مربع از خاک ما در زیر چکمه‌های اشغال‌گران متجاوز بود با استفاده از ابزار فوق‌العاده نیرومند، ما را زیر فشار قرار می‌دادند که آتش بس را بپذیریم. در مقابل این وعده که کمیته‌ای تشکیل خواهد شد که ترتیب بازگشت متجاوز به مرزهای بین‌المللی را بدهد. این بدان معنی بود که ما بخشی از وجود خود را، بخشی از شرف خود را در زیر دست و پای دشمن رها کنیم و به امید بازگرداندن آن به دریوزگی این یا آن کمیته‌ بین‌المللی برویم!‌ برای یک ملت بزرگ و پر افتخار و انقلابی هیچ اهانتی از این بالاتر نیست. بی‌هوش‌ترین انسان‌های عالم هم برای رد چنین پیشنهاد ظالمانه‌ ی، سرگذشت غم‌انگیز و خونبار ملت فلسطین را به عنوان دلیلی بزرگ و زنده در پیش روی خود دارند ...

 

اگر آتش‌‌بس‌های تحمیلی و وعده‌های فریبنده و پوچ توانسته است ملت فلسطین را به حق واضح و مسلم خود برساند هر ملت دیگر را هم خواهد رساند.

 

ما امروز هم که بیشترین بخش از سرزمین‌های اشغالی را با مجاهدت قهرمانانه‌ ملت خود و با نثار هزاران جان عزیز آزاد کرده‌ایم - و البته هنوز بخش‌هایی از آن از جمله نفت‌شهر در تصرف ارتش متجاوز است - مهمترین هدف خود را تنبیه متجاوز می‌شماریم، و امروز با نگاه به سرمایه‌ عظیم و غیرقابل جبرانی که جنگ تحمیلی از ما گرفته، بیش از همیشه به آن اهمیت می‌دهیم و هر دستاورد دیگری را بدون آن برای ملت خود خسارت می‌دانیم، ... ما که بار سنگین جنگ تحمیلی هفت ساله‌ای را بر دوش داریم از هر کسی به صلح تشنه‌تریم، اما صلح را، صلح پایدار را فقط در سایه‌ مجازات تجاوزگری که گناه تجاوز را با گناهان فراوان دیگر در جنگ همراه کرده قابل دسترسی می‌دانیم و بس.

 

امروز نیز مانند سال 1975 عراق در موضع ضعف است و این را همه‌ دنیا می‌داند. صلحی که امروز از سوی آن رژیم قبول شود چند سال بعد - آنگاه که وی به خود گمان قدرت ببرد - در یک لحظه دود خواهد شد و منطقه را دوباره آتش جنگ فرا خواهد گرفت. تنها تضمین برای آینده آن است که متجاوز مجازات شود.

 

صلح، بی‌شک کلمه‌ای زیبا و جذاب است، تا آن حد که حتی آتش‌افروزان بزرگ بین‌المللی و پدیدآورندگان سلاح‌های جهانسوز نیز بدان علاقه نشان می‌دهند و ریاکارانه از آن دم می‌زنند. اما به نظر ما، عدالت - واژه‌ای که زورمندان و متجاوزان همواره با ترس و احتیاط به آن می‌نگرند - از صلح بالاتر و مهم‌تر است.

 

ای بسا مظلومانی که زندگی را و رفاه را و صلح را به خاطر رسیدن به عدالت فدا کرده‌اند. اینها همواره قهرمان شناخته شده‌اند. شهرهای اروپا هنوز به مقاومت خود در برابر تجاوز هیتلری افتخار می‌کنند و لنینگراد هنوز به خودسوزی‌اش که ارتش ناپلئون را ناکام و مبهوت کرد و به مقاومت چهارساله‌اش در محاصره‌ مهاجمین نازی، به خود می‌بالد.

 

سازمان ملل - بخصوص - بنا بر اولین ماده‌ منشور خود موظف به تأمین عدالت در شکل ویژه‌اش، یعنی مقابله با متجاوز است. ما همین را از دنیا و از سازمان ملل می‌طلبیم.

 

قدرت‌های بزرگ، ریاکارانه، این جنگ را که بر ما تحمیل شده «بی معنی» می‌نامند و این در حالی است که خود همواره از آغازگر متجاوز آن، حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی کرده‌اند. شک نیست که به راه انداختن چنین جنگی همواره بی‌معنی است؛ ولی آنان تا وقتی هنوز متجاوز از دست یافتن به هدفهای شومش مأیوس نشده بود، چنین تعبیری نمی‌کردند.

 

اما امروز این جنگ برای ملت ما دارای معنایی بسیار مهم است: کوشش مجاهدت‌آمیز و فداکارانه برای سوزاندن ریشه‌ تجاوز و اثبات این که یک ملت قادر است علیرغم خواست قدرتهای بزرگ، از انقلاب و ثبات و شرف خود دفاع کند. ملت ما با فداکاری و ایثار خود، در حال شکستن و ابطال معادله‌ای است که همیشه مشوق تجاوز و جنگ بوده است، و آن معادله این است که تکیه بر سلاح پیش رفته و تکیه بر حمایت قدرتها، تضمین کننده‌ موفقیت است.

 

ملت ایران درمدت این هفت سال پاسخ به سؤال بزرگی را جستجو کرده است. من مایلم از این تریبون آن سؤال را مطرح کنم. سؤال این است است که چرا دولتهایی که به روشنی و قاطعیت دانسته‌اند که رژیم عراق برافروزنده‌ آتش جنگ و اقدام کننده به تجاوز است - و کم نیستند کسانی که این حقیقت را می‌دانند - در مقابل این جرم بزرگ و گناه بین‌اللمللی سکوت کرده‌اند؟ و چرا رسانه‌های گروهی عالم، مسؤولیت عظیم خود در برابر وجدان بشریت و استیضاح تاریخ را در این مورد به فراموشی سپرده‌اند؟ ممکن است آشنایی به وضع رابطه‌ سیاسی در دنیای امروز و هندسه‌ معیوبی که سلطه‌ قدرتهای بزرگ در روابط جهانی به وجود آورده، کلید حل این معما باشد! و این از نظر ملت ما پوشیده نیست ...

 

اما سؤالی که هیچ پاسخ قانع‌کننده برای آن نمی‌توان یافت این است که چرا شورای امنیت سازمان ملل - ارگانی که اساسا برای مقابله با تجاوز و تأمین امنیت بین‌المللی به وجود آمده - در قبال این تجاوز بکلی وظیفه‌ خود را از یاد برد و حتی ضد آن عمل کرد. خوب است همه بدانند که شورای امنیت در شروع حمله‌ عراق که در جبهه‌ای به عرض هزار کیلومتر واقع شد هیچ عکس‌العملی نشان نداد ... ارتش عراق ظرف یک هفته مرزهای بین‌المللی را در نوردید و در برخی از نقاط تا عمق 70-80 و 90 کیلومتری پیش رفت و در آن مستقر شد، و چنان که برخی از سران عراق گفتند، با این نیت که هرگز از آن خارج نخواهد شد!

 

 این عبارت در حقیقت از آنچه تا آن روز توسط قوای قهریه‌ عراق تصرف شده بود چشم‌پوشی می‌کرد و فقط از او می‌خواست بیش از آن پیشروی نکند، و از ایران نیز می‌خواست که از جنگ برای عقب راندن متجاوز خودداری کند.

 

این اولین اقدام شورای امنیت بود که در آن، وظایف اصلی شورا یعنی نگاهبانی از صلح و امنیت بین‌المللی، به شکل زشت و تأسف‌انگیزی به وسیله‌ خود آن شورا پایمال می‌شد!

 

پس از آن شورای امنیت را سکوتی مرگبار فرا گرفت. و تا آزادی خرمشهر -عملیاتی که در آن ستون فقرات نیروهای اشغالگر شکست و هزاران نفر از آنان به وضعی ذلت‌بار اسیر شدند - جنگ خونین و مستمری را که خبرهای آن در صدر اخبار جهان بود فراموش کرد! در این مدت، قهرمانیهای ملت ما و شکل‌گیری نیروهای رزمنده‌ ما، سر بر آوردن یک نیروی جوان، انقلابی و تعیین‌کننده در منطقه را خبر داد و قدرتهای جهانی را از دست یافتن به هدفهای شومی که در حمله‌ عراق به ایران جستجو می‌کردند، بکلی مأیوس ساخت.این بود که بار دیگر شورای امنیت به یاد جنگ ایران و عراق افتاد:

 

در این قطعنامه نیز نه سخنی ازتجاوز، نه نامی از متجاوز، نه یادی از خسارتها و چاره‌ای برای جبران آن، و نه بالاخره تضمینی برای امنیت و ثبات حقیقی و تنبیهی برای عمل ناامنی، وجود نداشت. بار دیگر، ما خود را در تلاش برای احقاق حق خود تنها یافتیم. تا امروز شورای امنیت همواره در مورد جنگی که بر ما تحمیل شده، با همین روش، موضع گرفته است.

 

ابتکارات مستقل دبیرکل می‌رفت تا راهگشا شود و سازمان ملل را در وصول به هدف‌های خود کمک کند، ولی از این امکان بهره‌ای گرفته نشد؛ من در اینجا لازم می‌دانم خشنودی خودمان را از تلاشهای ایشان ابراز دارم و همچنین از نخست‌وزیر فقید سوئد آقای اولاف پالمه که در سمت نماینده‌ دبیر کل، تلاش‌های دلسوزانه‌ای کرد، به نیکی یاد کنم.

 

آیا شورای امنیت برای تخلف از اولین وظیفه‌ خود یعنی مقابله با تجاوز - که در ماده‌ اول منشور از همه‌ هدفهای دیگر ارجح شمرده شده - استدلالی دارد؟

 

آیا برای مقابله با "تهدید صلح " و "نقض صلح " و "توسل به زور " (مفاد مواد فصل هفتم ) چقدر عراق را تحت فشار گذارده است؟

 

بی‌طرفی کمترین چیزی است که جمهوری اسلامی که قربانی تجاوزگری خونین و خسارتبار قرار گرفته می‌تواند از شورای امنیت انتظار داشته باشد زیرا وظیفه‌ آن شورا مقابله با تجاوز و حمایت از قربانی تجاوز است و نه بی‌طرفی میان این دو. اما آیا شورای امنیت می‌تواند ادعا کند که در این رابطه حتی بی‌طرف بوده است؟

 

احساس ما این است که شورای امنیت تحت تأثیر خواست و اراده‌ برخی از قدرتهای بزرگ مخصوصا آمریکا در موضعی چنین ناشایسته و محکوم شونده قرار گرفته است. در این صورت باید گفت بنای امنیتی که به پشتیبانی چنین شورای امنیتی نهاده شده، کاخی پر زرق و برق از مقوا است! ملتها، مخصوصا ملتهای جهان سوم و بویژه آنان که مایلند کاملا مستقل از ابرقدرتها زندگی کنند، هرگز نمی‌توانند تضمین امنیت خود را از این شورای امنیت بخواهند.

 

خودداری از محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز، آتش جنگ تحمیلی را مشتعل نگهداشته و حتی گسترش داده است. اکنون خلیج‌فارس به خاطر حضور نظامی آمریکا و دیگر کشورهایی که به دنبال شیطان بزرگ و بنا به اصرار و فشار او وارد آن منطقه شده‌اند، تبدیل به انبار باروتی خطرناک شده است.

 

من لازم می‌دانم مجمع عمومی سازمان ملل و نیز افکار عمومی ملت آمریکا را به خطر بسیار بزرگ و بسیار نزدیکی که اکنون رژیم آمریکا با اقدام اخیر خود در خلیج‌فارس همه دنیا را و نه فقط منطقه را با آن تهدید می‌کند معطوف سازم.

 

 اما من اینک اعلام می‌کنم که این یک کشتی تجاری و موسوم به "ایران - اجر " بوده است و نه یک قایق تندر و جنگی، این آغازی است برای حوادثی که بی‌شک عواقب تلخ آن به خلیج‌فارس منحصر نخواهد ماند و مسئولیت‌های همه پیشامدهای بعدی به عهده شروع کننده یعنی آمریکاست.

 

آیا ادعاهای بی تابانه آمریکا برای صلح در خلیج‌فارس را باید باور کرد، یا این آتش‌افروزی عملی آشکار را؟ من صریحا اعلام می‌کنم که آمریکا پاسخ این اقدام زشت را دریافت خواهد کرد.

 

این تنها یکی از دنباله‌های شوم جنگ تحمیلی و نتیجه‌ ناتوانی شورای امنیت در مقابله با تجاوز عراق است. اگر شورای امنیت عراق را به خاطر شروع جنگ تحمیلی، و سپس شروع جنگ شهرها و آنگاه شروع جنگ کشتیها محکوم می‌کرد، امروز آمریکا نمی‌توانست علیرغم فشار افکار عمومی جهان و حتی داخل آمریکا دست به چنین تهدید آشکاری علیه صلح و امنیت جهانی بزند، آن هم بلافاصله و علیرغم قطع‌نامه‌ 598 که خود عامل اصلی تهیه و صدور آن بود.

 

آیا قطعنامه‌ 598 فقط برای فشار بر جمهوری اسلامی تهیه شده است؟ من باید به همه‌ جهان و مخصوصا به ملت بزرگ آمریکا اعلام کنم که حضور نظامی تهدید کننده‌ آمریکا در خلیج‌فارس، تنها یکی از خصومت‌های آشکار رژیم ایالات متحده با ملت ما است.

 

تاریخ ملت ما در فصلی سیاه، تلخ و خونین، آمیخته به انواع دشمنی‌ها و کینه‌ورزیهای رژیم آمریکا است: 25 سال حمایت از رژیم دیکتاتور و جلاد پهلوی با آن همه جنایتی که وی نسبت به ملت ما مرتکب شد، غارت اموال این ملت با همدستی شاه، مقابله‌ جدی با انقلاب در آخرین ماههای عمر رژیم شاه و تشویق وی به سرکوب تظاهرات میلیونی مردم، کارشکنی نسبت به انقلاب به وسایل گوناگون در اولین سالهای پیروزی، تماس تحریک‌آمیز سفارت آمریکا در تهران با عناصر ضد انقلاب، کمک به کودتاچیان، کمک مستمر به عناصر تروریست و ضد انقلاب در خارج از کشور، بلوکه کردن نقدینه‌ها و اموال ایران و عدم تحویل اجناسی که بهای آن مدتها قبل دریافت شده است، عدم تحویل اموالی که شاه از بیت‌المال برداشته و به نام خود در بانکهای آمریکا گذارده بود، تلاش برای محاصره‌ اقتصادی و ایجاد جبهه‌ متحد غرب علیه ملت ما، حمایت آشکار و مؤثر از عراق در جنگ علیه ما، و بالاخره لشکرکشی بی منطق قلدرمآبانه به خلیج‌فارس و در خطر قرار دادن جدی امنیت و آرامش منطقه ... اینها بخشی از ادعانامه‌ ملت ما علیه رژیم ایالات متحده آمریکا است.

 

ادعانامه‌ای که می‌تواند کلیه‌ ادعاهای صلح‌طلبی و اظهارات سران این رژیم در مورد حسن نیت نسبت به جمهوری اسلامی را - که ظاهرا هدفی جز حل مشکلات داخلی‌شان ندارد - مورد تردید جدی قرار دهد.

 

آیا رژیم آمریکا و دست نشاندگان سعودی‌اش برای کشتار این تعداد زن و مرد مظلوم و بی‌گناه، پاسخ قانع کننده‌ای می‌توانند ارائه دهند؟

 

بی‌شک فاجعه آفرینان برای توجیه عمل خود ناگزیرند بهانه‌ای بتراشند و تهمتهایی بزنند، اما طبیعت حادثه‌ای که یک طرف آن قریب چهارصد تن مسافر کشته - و بیشتر بانوان - است و یک طرف پلیس محلی مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمی، راه هر بهانه را می‌بندد.

 

درست است که خون - خونی که به ناحق و از سر ظلم و قساوت ریخته شود - پیام رسایی را، نه فقط برای امروز، که برای همه‌ زمانها با خود حمل می‌کند و دست خونریز را افشاء می‌کند، اما حادثه‌ مکه، از این جهت که هماهنگی سیاست آمریکا با ارتجاع عرب را نشان می‌دهد و پرده از پنهانکاریهای این دو، در منطقه‌ خلیج‌فارس بر می‌دارد، دارای ابعادی جهانی است و در خور آن که در مجامع بین‌المللی به دقت در آن نگریسته شود.

 

من لازم می‌دانم که مؤکدا بگویم که این ادعانامه علیه سردمداران رژیم آمریکا است و نه علیه ملت آمریکا که خود در صورت اطلاع از آنچه دولتش با ملتی کرده، پای آن ادعانامه را امضاء خواهد کرد.

 

ملت ما نشان داده است که به هدفهای خود مؤمن و در راه آن تا سر حد نثار جان ایستاده است.

 

چنین ملتی از آمریکا و از هیچ قدرتی نمی‌ترسد. و به یاری خدا نشان خواهد داد که پیروزی از آن حق و مؤمنان به حق است.

 

آقای رئیس! آقای دبیرکل! حضار محترم!

 

این بود سرگذشت انقلاب ما، انقلابی که اگر موج امیدی گسترده میان ملتهای رنجدیده از سلطه استکبار پدید آورد، موج مخالفتی به همان گستردگی نیز میان قطبهای سلطه بین‌المللی ایجاد کرد. و این مخالفتها هر چند جدی، عمیق و متنوع بود نتوانست نهالی را که ریشه در اعماق داشت و روز به روز استوارتر می‌شد از پا بیندازد، هر چند سنگ و زخم فراوان به آن زده شده ...

 

اکنون همه دنیا ببیند و می‌بیند که ما به رغم انف سلطه‌ها زنده‌ایم و زنده خواهیم بود، سنتهای الهی در تاریخ این را حکم کرده و جز این نخواهد بود. و این زنده‌ترین و گویاترین پیام ما است. نظام سلطه همواره خواسته است عکس این را ثابت کند و اراده خود را برای ملتها و کشورهای جهان سوم سرنوشت‌ساز بداند.

 

ما این را تخطئه کردیم. شک نیست که نظام سلطه، حیات و استمرار جمهوری اسلامی را نمی‌خواست ولی اراده ما غالب شد. پیام ما به همه ملتها و دولتهایی که می‌خواهند مستقل و بی‌اعتنا به خواست و اراده سلطه‌های بزرگ جهانی بمانند این است که از آنان نترسند و به خود و ملت خود اعتماد کنند.

 

انقلاب ما، همچنین پیام بزرگ خود را نفی نظام سلطه در جهان می‌داند ...

 

امروز عملا جهان میان قدرتهای بزرگ و سلطه‌گر تقسیم شده است و آنان خود را صاحب اختیار دنیا می‌شمرند. به اعتبار دیگر، جهان به دو بخش سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم شده است و بخش اول خود را مالک سرنوشت‌ بخش دوم می‌داند. نظام سلطه عبارت از وجود همین روابط نابرابر میان این دو بخش از جهان است.

 

نظام سلطه، به میل خود، انقلاب‌ها را نفی و برای رژیم‌های انقلابی مشکل‌تراشی می‌کند. نیکاراگوئه و کشورهای انقلابی جنوب آفریقا چند مثال زنده این حقیقت‌اند. نظام سلطه علی‌رغم ملت‌ها برای آنان تصمیم می‌گیرد. فلسطین مظلوم نمونه کامل و افغانستان نمونه دیگر این حقیقت‌اند.

 

نظام سلطه، با مفاهیم به میل خود بازی می‌کند و آن را بر طبق مصالح خود تغییر می‌دهد و همه امکانات خود را برای جا انداختن آن به کار می‌برد، تروریسم و حقوق بشر نمونه‌هایی از مفاهیم دستکاری شده‌اند.

 

نظام سلطه برای همه دنیا و به عوض همه ملت‌ها تصمیم می‌گیرد، نمونه دیروز آن هیروشیما است و امروز هم رئیس‌‌‌جمهور آمریکا به کار هولناک اسلاف خود افتخار می‌کند با این استدلال که: اگر ما این چندین هزار را نمی‌کشتیم بعدا ممکن بود بیشتر از آن در همه دنیا کشته شوند! و بدین ترتیب دلسوزی قیم مآبانه آمریکا نسبت به همه دنیا را به رخ می‌کشد!

 

نظام سلطه از رژیم‌های فاشیست و نژادپرست مانند: اسراییل و آفریقای جنوبی حمایت می‌کند و آنان را چون دست مسلح و خونریزی به جان ملت‌های مظلوم می‌اندازد؛ لبنان مسلمان که صبورانه و مقاوم در برابر تجاوزهای جنایت‌آمیز صهیونیست‌ها می‌ایستد نمونه بارز و کوشرهای خط مقدم جنوب آفریقا نمونه‌های دیگر آن است. نظام سلطه به خود حق می‌دهد که سازمان‌های بین‌المللی را زیر فشار قرار دهد: نمونه حاضر آن فشار آمریکا بر شورای امنیت و یونسکو است.

 

نظام سلطه منافع سلطه‌گران را مطلق و موجب نادیده انگاشتن منافع دیگران می‌شمرد، نمونه آن حضور تشنج‌زا و خطر‌آفرین ناوهای آمریکا در خلیج فارس است که به استدلال «حفظ منافع آمریکا» و بدون توجه به منافع کشورهای منطقه انجام گرفته است .... و خلاصه نظام سلطه، تبلیغات جهانی را در دست می‌گیرد و به کمک آن، همه حقایق را واژگونه و همه این شیطنت‌ها را خدمت جلوه می‌دهد و راه مقابله با خود از سوی افکار عمومی عالم را می‌بندد.

 

پیام ما به همه‌ ملت‌ها و دولت‌های جهان سوم و نیز به ملت‌هایی که دولت‌های آنان خود به جود آورندگان نظام سلطه‌اند، این است که دنیا بیش از این نباید این وضع ناهنجار را تحمل کند. باید به قدرت‌ها و دولت‌های بزرگ از سوی همه گفته شود: در خانه‌های خودتان بنشینید و دنیا را به همه مردم دنیا بسپرید! شما قیم آنها نیستید!

 

 این تنها چیزی است که می‌تواند سازمان ملل و شورای امنیت را به راستی همان کانونی کند که همه ملت‌ها به آن دل ببندند و مسائل فی‌مابین خود را در آن حل کنند، و گرنه همیشه مثل امروز شورای امنیت جایی خواهد بود برای صدور احکام بی‌اعتبار و دستورهای بی‌عمل. و همیشه مثل امروز ملت‌ها احساس خواهند کرد که جایی برای حل مسائل بین‌المللی وجود ندارد و خشونت تنها راه پیشبرد کارها است.

 

پیام ما به دولت‌های جهان سوم این است که تا نظام سلطه و وضع کنونی باقی است در راه اتحاد میان خود بکوشند. این بهترین راه برای قوی شدن است. سلطه‌های جهانی از قوت و قدرت هیچ نمی فهمند و در برابر زبان قدرتی که آنان به کار می‌گیرند با زبان قدرت باید سخن گفت.

 

بیداری ملت‌ها و آگاهی یافتن آنان از ماهیت و نقش نظام سلطه، بزرگترین پشتوانه دولت‌های جهان سوم و مایه قدرتی حقیقی در برابر سلطه‌گران است. رهبران این دولت‌ها هیچ بازوی قدرتمندی و نیز هیچ چاره‌ای جز، فکر روشن و اراده نیرومند ملت‌های خود ندارند. اتحادی که ما به کشورهای جهان سوم پیشنهاد می‌کنیم، اتحاد برای جنگیدن با قدرت‌های بزرگ نیست، اتحاد برای دفاع از خود و جلوگیری از تضییع حقوق حقه خود است.

 

قدرت‌های سلطه‌گر بزرگترین عامل توجیه و نشر فسادند ... فساد اخلاقی، فساد جنسی و فساد اعتقادی ... همه و همه در انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی و جاسوسی این قدرت‌ها، پشتوانه‌ها و مروجین عمده و اصلی خود را می‌یابند... و چنین شده است که امروز در دینای سیاه و تلخی که این بار شامل خود ملت‌های متعلق به قدرت‌های بزرگ نیز می‌شود، ارزش‌های اخلاقی بر باد رفته، بنیان خانواده سست و لرزان، دیو الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر از همیشه مسلط‌تر و جاذبه معنویت و اخلاق از همیشه کمتر ا ست.

 

ما باید در کشورهای خود با فساد مبارزه‌ ی جدی آغاز کنیم، باید بنیان خانواده را محکم و نخستین و اصلی‌ترین پرورشگاه آدمی را کانون محبت، صفا، عاطفه و معنویت سازیم. باید حراست از حقوق و ارزش‌های زن را مورد تأکید قرار داده، در معیارهای کنونی آن که ساخته دست و پندار همین نظام سلطه است تجدید نظر کنیم و زن را جدا از «وسیله‌ای برای التذاذ» که فرهنگ سلطه غرب عملا بر او تحمیل کرده رها سازیم. زن یک عالم، یک سیاستمدار،‌یک مدیر، یک شخصیت برجسته و برتر از همه یک همسر و یک مادر، آری؛ اما یک وسیله برای کامجویی و سرگرمی، نه؛ این است آنچه خواهد توانست به نیمی از بشریت، هویت و شخصیت حقیقی‌اش را اعطا کند و خانواده را بنیانی ماندگار و مقدس ببخشد.

 

اینها پیام‌های انقلاب ما است. نه فقط به آنان که گوش خود را آماده شنیدن نگهداشته‌اند، بلکه به همه آنان که می‌توانند حجاب‌های شنیدن را کنار زنند و به قضاوت عادلانه روی آورند ....

والسلام

منبع : - عصر ایران

 

علل نگرانی غرب از انقلاب اسلامی

 

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و توفیق اسلام در ایفای نقش ایدئولوژیک برای آن ، مذهب و دین به منزله عامل جدید قدرت در نظام بین الملل مطرح شد . انقلاب اسلامی با این ایدئولوژی فراملی ، ادعای غرب را به چالش کشیده است . با این حال ، بررسی علل نگرانی غرب از انقلاب اسلامی با رجوع صرف به چالش های ایدئولوژیکی ، و نقش مذهب به مثابه عامل جدید قدرت ، گمراه کننده خواهد بود . در این نوشتار سعی شده است تا علل نگرانی غرب از انقلاب اسلامی در منطقه در دو سطح تحلیل ایدئولوژیک و ژئوپلتیک مورد توجه قرار گیرد.

 

مقدمه

 

با نگاهی به اثرات علایق ژئوپلتیک در رفتار ابرقدرتها نسبت به ایران تا قبل از انقلاب اسلامی در می یابیم که موقعیت ژئوپلتیک ایران تا این مقطع بیشتر با تأکید بر متغیرهای مطرح در نظریات سنتی ژئوپلتیک ، ارزیابی می شد . در این راستا سیاست های آمریکا در منطقه بر مسائل امنیتی تأکید داشتند و ژئوپلتیک منطقه از این جهت که منابع انرژی را برای کشورهای غربی تأمین می کرد ، حائز اهمیت بود .

 

در نظریات کلاسیک ژئوپلتیک ، ژئوپلتیسن ها تأکید بسیاری بر فاصله ، فضا و مرزها داشتند ، یعنی ارزش هایی که در پدیده تکنولوژی نظامی آن دوره حائز اهمیت بودند ، ولی در سده حاضر ، دیگر قدرت نظامی ، شاخص قدرت رهبری برای کشورها در صحنه بین المللی نیست ، زیرا در حال ورود به عصری هستیم که نزاع مستقیم ، فرصت بروز نمی یابد و فاکتورها و متغیرهای جدید ، روش ما را در ارزیابی موقعیت های ژئوپلتیکی تعیین می کنند .(1)

 

در حال حاضر ، توجه به عوامل فرهنگی و اعتقادی در امر ژئوپلتیک ، حیطه های دیگری از هم نشینی جغرافیایی را مطرح کرده است . تا پیش از انقلاب اسلامی ، دین اسلام تنها یک دین فاقد کارکردهای سیاسی محسوب می شد ، اما انقلاب ایران جنبه های بالقوه سیاسی آن را بالفعل ساخت و تفکر شیعی با انسجام ساختاری در ایران نشان دارد که توانایی به ظهور رساندن یکی از بزرگ ترین انقلاب های تاریخ را دارد . این توانایی باعث شد که بسیاری از نهضت های رهایی بخش و جنبش ها توجه خود را به ایران و اسلام معطوف کنند .به این ترتیب نقش حساس اسلام در صحنه سیاست بین المللی باعث شد که ژئوپلتیک کشورهایی که تمام یا اکثریت جمعیت آنها مسلمان بودند ، در نگرشی مجدد ارزیابی شود. این امر در جایی اهمیت خاص می یافت که پیوستگی جغرافیایی و جایگاه خاص و ویژه این حیطه از جهان به لحاظ دسترسی به عظیم ترین منابع نفتی خودنمایی می کرد و پدیده ای به نام جهان اسلام را مطرح می ساخت . (2)

 

در این چهارچوب ، موقعیت حساس ژئوپلتیک جهان اسلام و جمعیت بیش از یک میلیارد نفری مسلمانان در جهان، صاحب نظران و سیاست مداران غرب را وادار ساخته تا در حوزه ژئوپلتیک به اسلام، خصوصا عنصر تشیع بپردازند .

 

از منظر جغرافیای سیاسی، پیدایش نهضت های اسلامی به منزله یکی از عوامل متغیر ژئوپلتیک موجب افزایش حساسیت ها در مورد دیگر عوامل ثابت آن شده است. از این منظر با توجه به مرام و ایدئولوژی خاص جنبش های اسلامی ، دست یابی آنها به منابع نفتی، قدرت سیاسی مناطق حساس و ترانزیت جغرافیایی ، اهمیت ژئوپلتیک آنها را چند برابر می کند و به همین دلیل غرب تلاش می کند تا مانع چنین رویدادی شود که از نظر آنها تهدید جدی به شمار می آید . (3)

 

با توجه به مطالب فوق می توان علل نگرانی از انقلاب اسلامی در منطقه را بر اساس رابطه متقابل ساختار ( موقعیت ژئوپلتیکی شیعیان ) و کارگزار ( ایدئولوژی انقلابی تشیع ) و تأثیر آن بر منافع غرب در منطقه تحلیل و بررسی کرد .

 

انقلاب اسلامی و تأثیر آن بر کارگزار

برای بررسی جایگاه و اهداف هر تحول و انقلاب ایدئولوژیک ، اولا باید مکتب حاکم بر انقلاب را با توجه به روح و عمق و کلیت آن بازشناخت و ثانیا به تلقی افرادی که با تکیه بر آن قیام کرده اند ، توجه داشت. (4)

 

از طرفی، ایدئولوژی به منزله نوعی نقشه و راهنما برای کارگزاران محسوب می شود و کنش و رفتار دولت ها را هدایت می کند و نیروی محرکه کنش سیاسی توده ها و کارگزاران سیاسی به شمار می رود.(5)

 

با توجه به مطالب فوق به نظر می رسد، فهم انقلاب اسلامی ایران نیز که اساسا هویتی دینی دارد، بدون شناخت ایدئولوژی تشیع که نقش ایدئولوژی انقلاب را ایفا کرد ، و هم چنین درک نقش امام خمینی (ره ) به عنوان ایدئولوگ و کارگزار اصلی انقلاب اسلامی و تفسیر وی از آموزه های تشیع، میسر نیست. با توجه به نقش و اهمیت ایدئولوژی در رفتار و کنش کارگزاران می توان گفت تشیع ویژگی های ایدئولوژی انقلابی را داشت و توسط ایدئولوگ انقلاب اسلامی توانست هم نظم موجود را زیر سؤال ببرد و هم نظام مطلوب جایگزین را نه تنها برای ایران بلکه برای سایر کشورها پی ریزی کند. (6)

 

پتانسیل درونی اسلام شیعی و وجود عواملی در داخل این مذهب ، امکان ارائه تفسیر مکتبی از آن را ممکن ساخت و از طرفی وجود عناصری ، زمینه های هژمونیک شدن آن را آسان کرد؛ از جمله این موارد  عدالت اجتماعی و امامت انسان صالح و توانایی بالقوه باز تفسیر یا تفسیر ایدئولوژیک در تشیع بود . به دلیل وجود مفاهیمی مانند تقیه، شهادت ، غیبت ، انتظار ، منجی گرایی و ... ، امکان انتقال تفسیر مکتبی به پیروان و تسهیل روند پذیرش آن با شکل گیری عامل اجتهاد، نقش قابل توجه امام در مقام ایدئولوگ و معمار انقلاب اسلامی تشیع توانست در روند بسیج منجر به انقلاب، کارکردهای معمول یک ایدئولوژی را به نحو مطلوب انجام دهد، یعنی در انتقال آگاهی سیاسی برای صف آرایی ، نقد ترتیبات اجتماعی موجود برای زیر سؤال بردن وضع موجود ، ارائه مجموعه جدید ارزش ها و طرح کلی جامعه مطلوب و ... و بالاخره موفقیت در توجیه پیروان ، مبنی بر این که بر حقانیت و عقلانیت مبتنی است، موفق شد و این موفقیت در انجام کارکردهای معمول ایدئولوژی در روند انقلاب به شکلی مطلوب به هژمونیک شدن آن انجامید. (7)

 

نقش امام خمینی در روند ایدئولوژیک شدن تشیع

 

در فرایند انقلاب اسلامی ، اسلام شیعی به مثابه ایدئولوژی راهنمای عمل و رهایی ساز جلوه گر شد . در این راستا نقش امام خمینی به عنوان ایدئولوگ انقلاب اسلامی برجسته است.

 

مهم ترین اقدام امام در این زمینه، ایجاد تغییرات اساسی در تفکر اجتهادی شیعه نسبت به سیاست بود. مبنای این تغییرات تفسیر جدیدی بود که امام از مفاهیم ، آموزه ها و نمادهای اسلام شیعی انجام داد . بر مبنای این مکتب، اهداف اصلی جنبش های اسلامی و انقلاب اسلامی ایران عبارتند از : (8)

 

1. استقرار حاکمیت اسلام و حفظ وحدت جهان اسلام .

2. مبارزه با دشمنان اسلامی ، استعمارگران و استثمارگران سرزمین های اسلامی ؛

3. مبارزه با ظلم ، سلطه و استعمار در سطح جهانی ؛

4. کمک به نهضت های اسلامی ، انسانی و رهایی بخشی در سطح جهان ؛

5. استقرار صلح و آرامش در جهان از راه براندازی ظلم ، سلطه و استعمار و ...

 

به این ترتیب، انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب ایدئولوژیک و با جهان بینی نشأت گرفته از مکتب اسلام ، نه تنها در بعد ملی احیاگر برنامه ها و نظریات خاص اسلام برای حکومت و دولت مداری است، بلکه در بعد جهانی نیز با توجه به جهان شمولی مکتب اسلام افکار و نظریات خاصی دارد.

 

امام خمینی، خواهان عدالتی جهانی بود و اعتقاد داشت که فقط نظم جهانی اسلامی می تواند چنین عدالتی را فراهم آورد . امام خمینی کاملا تأکید می کرد که مقصد اسلام ، عرضه عدالت برای همه عالم و نه صرفا برای ایران یا برای جهان اسلام است .

 

اسلام خاص یک مملکت ، چند مملکت ، یک گروه یا حتی مسلمین نیست . اسلام برای بشر آمده است ، اسلام به بشر خطاب می کند و تنها بر حسب مورد مؤمنین را خطاب می سازد . اسلام می خواهد همه بشر را زیر چتر عدالت خود بیاورد . (9)

 

از این رو انقلاب اسلامی با توجه به ایدئولوژی جهان شمول خود ، احیای هویت واحد اسلامی و مبارزه با ناسیونالیسم و برقراری اتحاد جهان اسلام در برابر غرب را هدف خود قرار داد . بر همین اساس از نظر کارگزاران انقلاب اسلامی ، وطن اسلامی توسعه می یابد و در نهایت کل جهان را در بر می گیرد و از آن جا که برنامه اسلام نجات انسان هاست ، لذا در این راستا اولین قدم ، بحث صدور انقلاب است و به این ترتیب صدور انقلاب به مفهوم صدور ارزش ها ، آرمان ها و تجربیات انقلاب اسلامی هم چون استقلال ، نیل به خصلت های انسانی ، خودکفایی و حمایت از مستضعفان ، ایجاد عدالت اجتماعی و ... در دستور کار انقلابیون قرار گرفت .

 

از دیدگاه امام ، اعتقاد به اسلام و ارزش های متعالی آن مترادف با احساس مسئولیت دائمی نسبت به سرنوشت کلیه انسانهاست ... امام ، انقلاب اسلامی را الگوی ارزش های مطلوب مردم ستم دیده می دانستند و معتقد بودند انقلاب اسلامی از آن جهت که معرف آرمان های مردم محروم و مسلمانان مظلوم است ، مورد پذیرش آنها قرار خواهد گرفت و مشی خود را بر نفی ظلم پذیری ، نفی سلطه ، سلطه گری و نفی سکوت و برخورد انفعالی قرار دادند . (10) ایشان انقلاب اسلامی را به منزله امری عملی و تحقق پذیر به دنیا صادر کردند. با این اوصاف به نظر می رسد هیچ جنبه دیگری از انقلاب اسلامی به اندازه مسئله صدور انقلاب و تهدید ثبات منطقه و امنیت منافع غرب ، ترس دولت های غربی و دولت های دست نشانده آنها را در منطقه بر نیانگیخته است . به عبارت دیگر ، رویکرد انقلابی نظام اسلامی ایران به مثابه الگویی برای دیگر جنبش های اسلامی در سراسر جهان اسلام بوده است . در این میان انقلاب اسلامی بیش از هر کشور دیگری در کشورهای حوزه خلیج فارس و خاورمیانه ، سرمنشأ تحولات دامنه دار از درون و بیرون گردید . ایده های انقلاب اسلامی به تدریج در منطقه خاورمیانه گسترش یافت و موجب بی ثباتی های داخلی در بسیاری از کشورها گردید.

 

انقلاب اسلامی در عرصه داخلی با تلاش برای تغییر بافت فرهنگی و اعتقادی جامعه ، رو در روی نظام های ارزشی وارداتی قرار گرفت و با دعوت برای بازگشت به اسلام راستین ، موفق به تجدید رفتار دولت مردان و تغییر در سیاست ها و اقدامات حکومت و ایجاد تحول در نظام ارزشی و مقابله با جریان های فکری - عقیدتی ضد دینی در جامعه اسلامی ایران شد .

 

انقلاب اسلامی در مورد اصلاح سیاسی - اجتماعی نیز چالشی همه جانبه را برای رفع توهم جدایی دین از سیاست در عرصه های نظری و عملی آغاز کرد و آن را منوط به تأسیس حکومت اسلامی دانست . کارگزاران انقلاب اسلامی ، ادبیات سیاسی و ساختار سیاسی ای را پیشنهاد کردند که قرائتی دموکراتیک و مردمی از حکومت اسلامی را در قالب جمهوری اسلامی عرضه می کرد . (11)

 

به این ترتیب اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی یک روند فراگیر ، سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و نه فقط مسلمانان را بلکه تمام مستضعفان جهان را به حرکت در آورد . از این رو غرب ، وقوع انقلاب ایران در منطقه را تهدیدی برای نظام جهانی و منافع ابرقدرتها تلقی می کند . از طرفی با توجه به این که اصولا تهدید نظامی از سوی جهان اسلام هیچ گاه مد نظر سیاست مداران غرب نبوده است ، به نظر می رسد یکی از علل نگرانی غرب از انقلاب اسلامی در منطقه به آموزه های ایدئولوژیکی - فرهنگی اسلام برمی گردد که در انقلاب اسلامی نمود عینی یافت . فوازی جرجیس به این موضوع چنین اشاره کرده است :

 

اگرچه تهدید نظامی از سوی جهان اسلام از پایان قرن هفدهم متوقف شده بود ، چالش فکری و مذهبی اسلام ، همچنان بر تصور بسیاری از مردم غرب سایه افکنده است .

منبع : - فصلنامه علوم سیاسی،شماره 36

 

مبانى فکرى انقلاب اسلامى

 

نظم سیاسى بدون داشتن پشتوانه نظرى دوام ندارد (1)و هر انقلابى به دلیل آنکه در پى تخریب نظام سیاسى مستقر و ایجاد یک نظام سیاسى دیگر است، ناچار براى نظام مطلوب آینده خود باید یک پشتوانه فکرى و نظرى داشته باشد، وگرنه مهندسى اجتماعى بعد از انقلاب، موفق نخواهد بود و نظام از هم خواهد پاشید.به عبارتى، هیچ انقلابى صورت نمى‏گیرد، مگر اینکه مقدمات تغییر فکر فراهم شده باشد.

 

داورى اردکانى با اشاره به همین نکته، پیدایش علم کلام جدید توسط شهید مطهرى را یکى از نشانه‏ها و مقدمات انقلاب اسلامى ایران مى‏داند (2) حمله و هتاکى رژیم شاه به اسلام و دستاویز قراردادن ایرانیت، ملیت و ناسیونالیسم از سوى رژیم، از جمله محرکهاى شهید مطهرى در دفاع از اسلام بود و همین دفاع، مستلزم طرح جدیدى از عقاید اسلامى بود که مبناى فکرى انقلاب اسلامى قرار گرفت.البته برخى منکر چنین مبانى فکرى و نظرى براى انقلاب اسلامى هستند و در این زمینه صرفا به رساله «ولایت فقیه یا حکومت اسلامى‏» امام اشاره مى‏کنند که تنها یک بحث فقهى و شامل کلیات حکومت‏بود و وارد جزئیات نشده بود. (3)

 

به نظر اینها، نیروها و سایر جریانهاى فکرى ایران نیز هیچ کدام درباره مبانى فکرى و فلسفى انقلاب و طرح حکومت آینده، کارى نکرده بودند.

 

اگر این نظر درست‏باشد، ناگزیر باید به این گریزگاه پناه ببریم که نظام جمهورى اسلامى، صرفا نتیجه یک روند سعى و خطا بوده و انقلابیون، پس از پیروزى انقلاب، براى عمل سیاسى گذشته خود کم کم مبادى فکرى و نظرى تدوین کرده‏اند که در این صورت اینها دیگر مبادى فکرى و نظرى نخواهند بود، بلکه صرفا ایدئولوژى‏هایى است که عمل اجتماعى یک ملت را توجیه مى‏کند و سرانجام روزى مشت طراحان آن باز مى‏شود و همه چیز را از هم مى‏پاشد.

 

ما در این پژوهش قصد داریم صحت و سقم این ادعا را بسنجیم و بر همین اساس، اندیشه انقلاب اسلامى را طرح کرده‏ایم تا با توجه به اصول تفکرات و نظرات جریانهاى فکرى عمده ایران در سالهاى 57- 1332، ببینیم اولا چنین مبادى فکرى و نظرى براى انقلاب اسلامى هست‏یا نه؟ و ثانیا کدام جریان فکرى روى این مبادى و مقدمات کار کرده است؟ ما واقعیت (Fact) مسلمى به نام انقلاب اسلامى را در پیش‏رو داریم و ناچار باید تکلیف خودمان را نسبت‏به آن روشن کنیم و ببینیم آیا انقلابى به عظمت انقلاب اسلامى و با نظامى کاملا بى‏سابقه و نوین که تداوم هم دارد، مى‏تواند بدون مبانى فکرى و نظرى از پیش اندیشیده شده باشد؟ !

 

فرضیه ما این است که انقلاب اسلامى چنین مبانى فکرى دارد و مبتنى بر تامل نظرى و فلسفى در حوزه اندیشه و تفکر است و نفس همین تامل نظرى و فراگرد عقلى، تحولى بى‏سابقه در تاریخ اندیشه سیاسى شیعه است که مکتب فکرى نوینى را به وجود آورد و مبناى انقلاب اسلامى شد.

 

به نظر ما وجه تمایز اصلى انقلاب اسلامى از سایر جنبشهاى سیاسى معاصر ایران، در همین نکته نهفته است و بر همین اساس، ما اندیشه انقلاب اسلامى را به تحولات فکرى پیوند زده‏ایم که یکى از این تحولات اساسى، روى آوردن به مطلق اندیشه و تفکر و تهیه مقدمات فکرى انقلاب است.اگر متفکران ایرانى عصر مشروطه نیز با چنین تامل نظرى و فکرى به استقبال انقلاب مشروطه مى‏رفتند، انقلاب مشروطه به آن بن بست نظرى و عملى کشانده نمى‏شد و احتمالا در نخستین سالهاى قرن بیستم و همزمان با انقلابهاى بورژوا دمکراتیک اروپا، در ایران نیز انقلاب اسلامى به وقوع مى‏پیوست.

 

انقلاب مشروطه، گرچه پل ارتباطى ما با عصر جدید بود،(4)ولى مبتنى بر تفکر و اندیشه قبلى و مستقل «خودى‏» نبود و به همین دلیل هم دیر نپایید.روشنفکران عصر مشروطه بر اساس یک نظریه و منطق درون اندیشه و به طور طبیعى به این نتیجه نرسیده بودند که باید انقلاب کنند، بلکه تفکر حاکم بر انقلاب مشروطه، تفکرى قرضى و وارداتى بود و روشنفکران ما با عمل‏گرایى و تقلید از اعمال و شعارهاى انقلابى، چند صباحى به تهییج و تحریک احساسات توده‏ها پرداختند و چون این احساسات مبتنى بر اندیشه و تفکر و بینش نبود، زود فروکش کرد و مردم خیلى راحت پذیراى استبداد صغیر شدند.

 

گذشته از این، عمل توده‏ها و بسیج انقلابى آنها به طور عمده به تبعیت از علما و مجتهدان و مراجع تقلید بود و مردم حتى به تبعیت از علما و به عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعى وارد صحنه شدند و برداشت و بینشى عمیق نسبت‏به مشروطه نداشتند.آنها بر اساس مفهوم عدالتخواهى اسلامى، صرفا به دنبال تاسیس عدالتخانه بودند.

 

بدین لحاظ، برخى معتقدند که تحولات سیاسى - اجتماعى دوره مشروطه، نه بر شالوده استوار اندیشه سیاسى، بلکه با تکیه بر نوعى «روشنگرى روزنامه‏نگارانه‏» انجام شد (5)و هیچ اندیشمند سیاسى در این دوره به وجود نیامد، زیرا آنهایى که خیلى پر و پا قرص پاى علم مشروطه سینه مى‏زدند، با اعراض کامل از اندیشه قدیم و سنتى، از ایدئولوژى‏هایى حتى در حد نازل روزنامه‏نگارى که به تبع تقلید از غرب، یگانه افق آنها بود، تقلید کردند و این در حالى بود که این ایدئولوژیها، فرآورده فرعى تاریخ و تمدن جدید غربى بودند و نه اندیشه و تفکر فلسفى.(6)

 

مدل آرمانى اندیشه انقلاب اسلامى

 

همان‏گونه که گفته شد، هر انقلابى مسبوق به نظامى از اندیشه و تفکر است که مبناى نظرى و مکتب فکرى آن را تشکیل مى‏دهد. به عبارت دیگر، اندیشه‏ها و تفکرات، همواره بخشى از وضعیت پیش از انقلاب هستند و بدون آنها، انقلاب وجود نخواهد داشت. (7)

 

البته این بدان معنى نیست که اندیشه‏ها موجد انقلابند و یا ممانعت از اندیشه بهترین راه جلوگیرى از انقلاب است، بلکه تنها بدین معنى است که اندیشه‏ها در تحلیل عوامل رفتار جمعى، جزئى از متغیرها را تشکیل مى‏دهند.بر همین اساس، ما مى‏خواهیم اندیشه‏ها و تفکراتى را که سالهاى پیش از انقلاب اسلامى به وجود آمدند و زمینه ذهنى جامعه را براى انقلاب آماده کردند، جستجو کنیم و ببینیم آیا طراحى براى جامعه پس از انقلاب و مهندسى اجتماعى وجود داشت‏یا نه؟

 

ما انقلاب اسلامى را به عنوان یک واقعیت پذیرفته‏ایم و کارى به علل و فرآیند و نتایج آن نداریم، صرفا مى‏خواهیم اندیشه‏ها و تفکراتى را که پشتوانه نظرى و فکرى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى بودند، پیدا کنیم و آن را «اندیشه انقلاب اسلامى‏» نام داده‏ایم که به صورت یک منظومه فکرى است.در این مبحث مدل آرمانى (Ideal Type) این اندیشه و شاخصهاى آن را مشخص مى‏کنیم تا اصول تفکرات و اندیشه‏هاى جریانهاى مختلف فکرى ایران را بر اساس این مدل بسنجیم و ببینیم اصول تفکر کدام یک از آنها با این مدل آرمانى تطبیق مى‏کند.تفکر هر جریان فکرى که با این مدل تطابق داشته باشد، تبعا اندیشه و اصول تفکراتش، مبناى فکرى انقلاب اسلامى خواهد بود.

 

با توجه به بحث نظرى که در مورد مبانى فکرى و نظرى انقلاب داشتیم، اندیشه انقلاب اسلامى را مى‏توانیم یک منظومه فکرى یا نظامى از اندیشه بدانیم که توسط اندیشمندان و متفکران جامعه عرضه شده و نظریه‏اى منسجم ارائه داده است تا مورد تبعیت مردم و پیروان انقلاب قرار گیرد.این منظومه فکرى باید ضمن تامل نظرى و تفکر عقلى در مشکل جامعه، صورت مساله را در عالم ذهن و اندیشه (تفکر فلسفى) طرح کند و راه حل ارائه دهد و در سطح جامعه نیز یک مکتب فکرى مشخص فرا راه مردم قرار دهد که حاوى طرد و نفى اساس نظام سلطنتى و ارزشهاى آن، ایراد خدشه در مبانى اندیشه‏ها و ایدئولوژى‏هاى رقیب، و نیز ترسیم شمایى هر چند کلى از حکومت اسلامى آینده باشد. این مکتب که همان مبناى فکرى انقلاب اسلامى است، باید طى یک ایدئولوژى و راه کار مشخص، برنامه‏اى عملى براى تخریب و تغییر نظام موجود ارائه دهد و در بعد سازندگى نیز چارچوبى مطلوب براى تعویض پایه‏هاى ارزشى جامعه آینده و شیوه عملى رسیدن به آن را نشان دهد.

 

پى‏نوشت‏ها :

1. فرهنگ رجایى، پیشین، ص 72.

2. داورى اردکانى، دفاع از فلسفه، ص 114.

3. بازرگان، پیشین، صص 86- 85.

4. جواد طباطبایى، درآمدى فلسفى بر تاریخ اندیشه سیاسى در ایران، ص 34.

5. همان، ص 143.

6. همان، صص 112- 111 و 34- 33.

7. ر.ک به: کرین برینتون، کالبد شکافى چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثى، صص 59- 58.

منبع : - کتاب درآمدى بر مبانى فکرى انقلاب اسلامى، ص 91

 

ناگفته هایی از علل فرار شاه از ایران

تالیف:فرزانه نیكوبرش

 

 26دی یادآور فرار ذلت بار محمد رضا پهلوی از ایران است.زمانی كه شاه در مقابل خواسته های مردمی و نهضت بیدار مردم به رهبری امام خمینی نتوانست ایستادگی كند و در كنفرانس گودآلوپ سران كشورهای غربی عدم تمایل خود را از شاه نشان دادند در فاصله اندكی شاه هم بساط خویش را جمع كرد و از ایران فرار كرد.این فرار زمینه تسریع پیروزی انقلاب اسلامی را رقم زد.در این مقاله به زمینه ها و علل فرار شاه از ایران اشاره می كنیم.

 

زمینه ها و اهداف فرار شاه از ایران

 

دربررسی علل خروج شاه از ایران در تاریخ 26 دی ماه 1357( یعنی درست 16 روز قبل از ورود امام خمینی به ایران) باید ابتدا وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران را در آن دوره بررسی كرد و از روی شواهد و قرائن پی به ماهیت این واقعه و اهدافی كه در پشت آن وجود داشته ،درك نمود . بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول 1354را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی كه در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حكایت می كرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید كه با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد.

 

  شكی نیست که ایران از نقطه نظر استراتژیكی برای آمریكا به عنوان یك عامل ثبات در منطقه برای حفظ منافع آن اهمیت داشته است. خلیج فارس همواره یك نقطه حساس از نظر عامل موازنه سیاسی و اقتصادی در جهان مطرح بوده و ایران با كمك تجهیزات نظامی آمریكا و حمایت كشورهای غربی تبدیل به كشوری به ظاهر نیرومند در منطقه شده بود. در واقع ایران مطمئن¬ترین متحد آمریكا و آرام¬ترین كشور منطقه به شمار می¬رفت. جزیره ثبات در بحران خیزترین منطقه جهان شمرده می شد.

 

حمایت آمریكا از رژیم ایران درمواردی مثل، مبادله تجهیزات نظامی و اطلاعاتی پیشرفته، همكاری اطلاعاتی میان سازمان اطلاعات و امنیت كشور با سازمان‌های اطلاعاتی غربی، حمایت‌های رسانه‌های غربی و پشتیبانی كامل و همه جانبه روسای جمهور آمریكا، شاه را دچار نوعی خودبینی و غرور كرده بود و موجب عدم درك واقعی او را از وضعیت موجود ایران شده بود.

 

موقعیت  برترایران 

 

در اواخر دهه 1970، جمعیت ایران به 36 میلیون نفر می‌رسید و نیمی از این تعداد را نوجوانان تشکیل می دادند. كارگران ایرانی شاغل در كارخانه‌ها از اقشار حاشیه نشین نسل اول یا دوم بودند كه در اثر اجرای قانون اصلاحات اراضی آواره شده و برای امر معاش به حاشیه شهرها پناه آورده بودند و نیروی ارزان قیمت كارخانجات صنعتی را تأمین می‌كردند.

 

 ایران از فروش نفت درآمد نسبتا" مناسبی داشت كه پشتوانه اعتباری خوبی برای دولت محسوب می‌شد. اتكا به دلارهای نفتی دولت را جامعه جدا كرده بود و دولت به یك استقلال نسبی دست یافته بود. اجرای برنامه‌های حقوق بشری کارتر فضا را ملتهب نموده بود و ... . شاه طرح های اقتصادی عظیمی همچون احداث نیروگاه اتمی، مجتمع پتروشیمی، صنایع اتومبیل سازی و تراكتور سازی، صنایع ذوب آهن و صنایع مس را در دست اقدام داشت، ولی بدون داشتن پایه های اقتصادی محكم و یك برنامه ریزی منسجم، حاضر بود با صرف هزینه فراوان و استخدام متخصصین خارجی این امور را به سرانجام برساند.

 

این برنامه‌های شتاب زده باعث ایجاد یك تورم اقتصادی و فشار روانی بر مردم به دلیل ناهماهنگی‌های موجود می شد و هزینه‌های گزافی را بر پیكره اقتصادی جامعه تحمیل می كرد .

 

در این بین، سوءاستفاده‌های مالی، فساد دولت و برخورد نادرست با احساسات مذهبی مردم، حس بدبینی را در میان مردم به وجود آورده بود. شاه سران مذهبی را مسخره می‌كرد و آنها را سنتی و عقب افتاده می‌خواند.

 

بروزنارضایتی‌ نسبت به حكومت

 

مسائل بسیاری را در بروز احساس نارضایتی و عدم اطمینان مردم از دستگاه سلطنت می‌توان برشمرد؛ نفرت و وحشت مردم از دستگاه، تضاد طبقاتی شدید، ناهمگونی در توسعه، ركود اقتصادی، عدم اعتماد عمومی به برنامه‌های شاه، خشونت رژیم علیه مخالفین، ناامیدی مردم از برآورده نشدن اعتراضات، دوری و انزوای شاه از مردم و فساد خاندان سلطنتی از جمله‌این امور هستند .

 

یكی از علامت‌ها ی منفی و احساس عدم امنیت، خروج ماهیانه یك میلیارد دلار از بخش خصوصی و اشخاص حقیقی به خارج از كشور بود، كه علامت بدی برای اقتصاد ایران به شمار می رفت(1)

 

امام خمینی و رهبری  نهضت

 

جامعه ایرانی و ساختار حكومتی محمدرضا شاه پهلوی بر چهار پایه استوار بود:

 

1- سرمایه داری؛2- كشاورزی؛3- رشد  صنعتی؛4- سرمایه داری  دولتی.

 

این امور، برنامه‌های توسعه دولتی را به هم ریخته بود. ظهور آیت الله خمینی با احساسات ضد آمریكایی‌اش، به اختلافات میان رژیم و سران مذهبی دامن زد. در واقع با ظهور حضرت امام مذهب، به یك ایدئولوژی انقلابی تبدیل شده بود. مقاومت‌های مردمی موجب اعمال خشونت و شدت عمل شاه و ساواك بعد از ایجاد فضای باز سیاسی (كه در اثر توصیه‌های حقوق بشری كارتر در ایران فراهم شده بود) می‌شد و باعث شعله ورتر شدن نارضایتی‌ها می‌گشت.

 

در میان جنبش‌های چهارگانه مخالف رژیم شاه، جنبش مذهبی، قویترین پایگاه را در میان مردم دست و پا كرده بود. ولی به دلیل رنگ و روی مذهبی آن از سوی ناظران سیاسی خطری جدی به شمار نمی‌رفت. تشنجات و ناآرامی‌هایی كه ایران را فرا گرفته بود برای جامعه‌ای در حال گذار از وضعیتی سنتی به وضعیتی مدرن، امری عادی پنداشته می‌شد.(2)

 

واقعیت این است كه رژیم كارتر تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی جریانات به وقوع پیوسته در ایران را جدی تلقی نمی‌كرد و تصورش از ایران، یك پایگاه امن و مطمئن برای منافع آمریكا بود.

 

تدابیر نسنجیده رژیم در مقابله با اعتراضات مردمی، آتش شعله انقلاب را شعله¬ور¬تر می‌كرد و طبقات دیگر مردم نیز به آن می‌پیوستند. گروه‌های مخالف دیگر با امتیازاتی كه رژیم به آنها اعطا می¬كرد آرامتر نمی‌شدند و خواسته‌های تازه‌تر و انقلابی¬تری را مطرح می‌كردند.

 

تزلزل حكومت شاه

 

در فوریه ی سال 1976، یعنی در زمان حكومت فورد و یازده ماه قبل از آن كه كارتر وارد كاخ سفید بشود، یك هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مركزی امریكا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حكومت در ایران تهیه كرد كه در تیراژ محدودی در مجموعه ی نشریات محرمانه ی سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریكا توزیع گردید.(3) در این گزارش، خانواده ی سلطنتی ایران «كانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودكامه كه به جز افراد خانواده ی خود فقط با ده، دوازده نفر، كه رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را كسب می كند. او با كسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند.

 

ایران عملاً تیول چهل خانواده است كه مقامات دولتی و تجارت را تحت كنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ی دیگر هم هستند كه در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده ی دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی كشور را اشغال می كنند. مجموع این خانواده ها كه 200 خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شده اند كه امریكایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ی حاكم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد: «دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حكومت دموكراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی كنند.»

 

شاه بعد از روی كار آمدن كارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل كرده ی امریكا را به صدارت گماشت و راهی آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به كاخ سفید كه موجب پرتاب گاز اشك آور از طرف پلیس و اشك ریختن كارتر و مهمانانش شد،

 

آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریكا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری كند. در این مذاكرات، شاه جای هیچ گله و شكایتی برای امریكایی ها باقی نگذاشت، به طوری كه در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریكه ی سلطنت تكیه زده بود. ولی مشكلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یك طرف و تشدید مخالفت ها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید كه مهار آن روز به روز دشوارتر می شد.

 

زمزمه های سقوط

 

آموزگار در كار خود فرو مانده و هویدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه كارشكنی در كار دولت فروگذار نمی كرد و سرانجام با انتشار مقاله ی توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، كاری ترین زهر خود را به حكومت آموزگار ریخت.

 

این مقاله به ابتكار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر كرد. سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه شریف امامی را كه مهره انگلیسی ها بود روی كار اورد تا بتوانددر كنار حمایت امریكا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انتخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یك از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش

 

فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده ی رژیم در برقراری حكومت نظامی، فاجعه ی 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعكاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حكومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.

 

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی 14 آبان را در تهران به دنبال داشت.(4) شاه همان روز با هلیكوپتر بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهده ی شعله های آتش كه از صدها نقطه ی شهر زبانه می كشید، به كاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریكا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشكیل یك دولت نظامی به آن ها ابلاغ كند. سفیر امریكا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یك دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:

 

دولت انگلستان آنچه را كه اعلی حضرت به مصلحت كشور خود تشخیص دهند، تأیید می كند. شاه پس از این ملاقات حكم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا كرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشكیل دولت نظامی گفت كه صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد كه اشتباهات گذشته جبران شود.

 

دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامی هم عملاً كارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حكومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد. حكومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری كرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در كشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند.

 

فرار شاه

 

گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزی كشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دكتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دكتر صدیقی پس از یك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت كرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.

 

با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و كشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب كارگران شركت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، كنترل امنیت كشور از دست نیروهای رژیم و حتی حكومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

 

در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ایران امكان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد كرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامیازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه دیگری جز خروج از كشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت كنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یك هلیكوپتر وارد فرودگاه شدند.

 

شاه در مصاحبه ی كوتاهی به خبرنگاران گفت:«مدتی است احساس خستگی می كنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این كه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اكنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترك می كنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی كه پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.» (5)

 

در مورد مدت سفر گفت: «این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین كنم.»

 

ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.

 

در آخرین روزها فرح كوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این كار مشكلی را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود كه او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت . وی با زمینه سازی قبلی در 26 دی ماه 1357 ایران را به مقصد مصر ترك كرد ولی سیر حوادث به خواست او پیش نرفت . وی با اقامت در مصر، امیدوار بود كه بار دیگر به ایران بازگردد و قدرت از دست رفته خویش را دوباره به دست آورد ولی با ورود آیت الله خمینی به ایران و سیر سریع انقلاب، همه نقشه‌های شاه نقش بر آب شد. عاملین حكومتی یكی پس از دیگر در برابر خشم توده‌ها عقب نشینی كردند و اصولا با خروج شاه، انگیزه‌های دفاع از حكومت از بین رفت.

 

سیاست‌های آمریكا در منطقه به دلیل برداشت نادرست دولت مردان غربی از وضعیت ایران با شكست مواجه شدو رژیم سلطنتی كمتر از یك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.

 

پی نوشت ها :

1- لدین،مایكل؛ لوئیس،ویلیام؛ ترجمه ناصر ایرانی ؛ كارتر و سقوط شاه ؛ روایت دست اول؛ امیركبیر،1361،

2- سولیوان، ویلیام؛ پارسونز، آنتونی؛ ترجمه محمود طلوعی؛ اسراری از سقوط شاه و نقش پنهان آمریكا و انگلیس در ایران؛ نشر علم 1375،چ سوم

3- غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 314-313.

4- موحد، ا.هـ، دو سال آخر رفرم تا.... انقلاب بضمیمه انقلاب و امریکا، انتشارات امیرکبیر، 1363، چاپ اول، ص 216.

5- محمود طلوعی، پدر و پسر، ناگفته ها و ناشنیدنی ها از زندگی و روزگار پهلوی ها، ص 753-751.

 

بيادآنروزها كه همه باهم درآن هواي سردزمستاني به خيابانها ميريختيم وشعارميداديم

وبياد اولين شهيد ما در ديماه 57 : شهيدسيدمحسن صداقت

وآخرين شهيدما پس از18 سال تحمل دردورنج شيميائي : حاج سيدرضاباقري پور

 

شعارها چه بود

 

اهداف انقلاب اسلامی ، شعارهای انقلابی در جریان انقلاب 57

           

 تعدادی از شعارهایی که در بهبوحه انقلاب در سال 57 13 توسط ما جوانان در خیابا ن ها سر می دادیم ،برای آشنایی و نگاهی دو باره به آنها در زیر آورده می شود .

 

اما حائز اهمیت است که بدانیم  یکی از مباحث اساسی وچالش بر انگیز در قالب  بررسی هر انقلابی ، بحث اهداف  آن انقلاب  است . آیا اساساً  انقلاب ها در جست و جوی اهدافی شکل گرفته اند و یا میتوان  برای آنها  پس از گذشت  مدت زمانی  از تاریخ  وقوعشان  اهدافی متصور شد؟ 

 

راه های  مختلفی  برای بر آورد اهداف انقلاب ها وجود دارد ؛ یکی از این راه ها  بررسی شعار هایی است که در متن انقلاب سر داده می شود .

 

هر قدر که از مدت زمان پیروزی انقلابی بگذرد ، نسل های جدید به دلیل دوری از آن وقایع تصورات دیگری از انقلاب خواهند داشت .باید دید که انقلاب  چه تاثیری بر نسل های آینده خود خواهد گذارد .

 

با انتخاب موضوع فوق یعنی  بیان شعارها  و توجه به خواست  ملت  که در لابلای این شعارها آنها را میتوان سراغ گرفت ؛آنچه از شعار ها در دسترس اینجانب  وجود دارد  تعداد معدودی از شعارهاست که در جریان انقلاب سر داده می شد.که بیشتر حالت  تند روی و مخالفت با نظام شاهی را  دارد و اینجانب  بمنظور یک یادمان و خاطره در دفترچه یادداشتم  ثبت می کردم .

 

بررسی اهداف و ارزش ها ، نوع انتخاب نظام اقتصادی و سیاسی بعدی ، ارزش ها ، مبارزه با فقر ومحرومیت ، تلاش برای اجرای عدالت و قوانین مدنی و غیره هر کدام  می توانند انگیزه ای برای بررسی  شعار ها باشند .

 

 شعارها قالباً در دسته جات راهپیمائی سروده میشد و یا بر د یوار ها  نوشته میشد. شعاری را که عوامل دستگاه حاکم از روی  د یوار پا ک می کردند  انقلا بیون بر روی آن مجدا ً  می نوشتند " ننگ با رنگ پاک نمی شود .

 

* این است شعار  ملی  :   خدا ،قرآن ،  خمینی ( این شعار در مقابل شعار همیشگی  نظام شاهی : خدا –شاه – میهن بوده )

 

*  پیروزی  پیروزی   برای مسلمین است       شعار ما چنین است : مرگ بر شاه

 

* دسته اول : دانشگاه  ای جوانان     دانشگاه قهرمانان

 

     دسته دوم :  تیری بر سینه  این رشیدان      دومین جایگاه شهیدان

 

      دسته اول :  درود   درود  درود  بر روان پاکشان

 

*    آنقدر در خون شهیدان شناور می شویم  تا به ساحل  آزادی  برسیم ( شعار  دیواری )

 

*    ما شاه نمی خواهیم

 

*    نفت ما ،   نفت ما   کشور آزاد مسلمان  ما

 

*  حکومت  ولیعهد محال  است        سگ  زرد برادر  شغال  است ( این شعار  زمانی  مطرح گردید که  شایعه  جانشینی ولیعهد بجای  پدرش مطرح شد )

 

*   رهبر ما بود خمینی  بت شکن      پهلو ی شد در جهان خائن و قانون شکن

 

*   ما شیشه شکن نیستیم              ما بت شکن  هستیم

 

*  اتحاد  - مبارزه – پیروزی

 

*   زحمتکشان بدانید       شاه شما  خائن است

 

* بگو مرگ بر شاه    ( شعاری  که بیش از همه  رواج یافت )

 

*   ایران کشور ماست     خمینی  رهبر ماست

 

*   دینمان  حسینیه       رهبر مان  خمینیه

 

*   ما دین  علی  خواهیم         ما یزید  نمی خواهیم

 

*    وقتی وطن وطن شود        که شاه  در کفن  شود

 

  جلاد خون می ریزد         خلق به پا می خیزد

 

*   نصر من الله و فتح قریب      شاه نشسته  بجای  یزید

 

*    توپ  تانک مسلسل   دیگر اثر ندارد         کشتن بی گناهان ارتش  هنر ندارد

 

*   هر روز شیعیان شام غریبان شده             قبر امام هشتم گلوله باران شده

 

* چین – روس – امریکا      دشمن اول ما

 

*   ایران کربلا شده    هرروز عاشورا شده

 

*  آب شهرها شوره   چشم شاه ما کوره    ما شاه نمی خواهیم    دایوس مگر  زوره

 

*  مرگ بر  پهلوی     نوکر اجنبی

 

* لحظه به لحظه گویم   زیر شکنجه گویم    مرگ بر شاه    درود بر خمینی

 

*   ایران شده فلسطین    مردم چرا نشستین

 

تعدادی از شعارها با ریتم مرثیه در  دستجات  خوانده میشد ند مانند :

 

*   بیا خمینی وطن انقلاب است        نقش مخالفین تو بر آب است

 

   جان ما فدایت       همچو مصطفی یت       نصر من الله     نصر من الله

 

   مرام یاران تو حسینی ست      ورد زبان همگی خمینی ست

 

   مرگ بر خائنین     خائنین بی دین        نصر من الله         نصر من الله

 

*   ای بی شرف  حیا کن      سلطنت را  رها کن

 

*   دروازه تمدن    با قتل عام مردم ( بسوی تمدن یکی از شعارهای  شاه بود )

 

*    به ناله  مادران   به گریه  یتیمان        شاه ترا می کشیم

 

*   برای حفظ  قرآن   شاه ترا می کشیم

 

*    امریکا نفت    شوروی  گاز   ای شاه خائن     ای شاه  خائن

 

*   معلم بپا خیز       محصلت  شهید شد (برای تهیج و تحریک  در مقابل مدارس  سروده  میشد)

 

*   ارتش برادر ماست     خمینی  رهبر ماست

 

*   ما ملت بیداریم      از پهلوی بیزاریم

 

*   محصلین بدانید       شاه شما خائن است

 

*    الله الله  روح الله

 

*   حزب  فقط حزب الله      رهبر  فقط  روح الله

 

*   خمینی  عزیزم             بگو تا خون بریزم

 

*   هفده شهریور  روز ننگ شاه    هفده شهریور  افتخار ما ( میدان لا له تهران  که در درگیری  چندین  نفر شهید شدند )

 

*   مسجد کرمان را   کتاب  قرآن را    رکس آبادان را    خلق مسلمان را

 

                شاه به آتش کشید

 

*   فاجعه  آبادان    بدست  شاه  خائن

 

*    این شاه   نامسلمان    در اصفهان و کرمان      آتش  کشید به قرآن

 

*   استقلال     آزادی     حکومت اسلامی

 

*    برادر  ارتشی      چرا برادر کشی

 

*    تازگیها شاه مسلمان شده    آب  وضوش  خون شهیدان شده

 

*   درود بر خمینی        رهبر آزادگان

 

*   خمینی  خمینی         تو وارث  حسینی

 

*   مسلمان بپا خیز        برادرت  شهید شد

 

*   درود بر برادر  مجاهد   ( درود بر تو خو اهر مجاهد )

 

*   برای حفظ قرآن       مردم به ما ملحق شوید

 

*   نصر من الله و فتح   قریب

 

*   مردم به ما ملحق شوید      شهید راه حق  شوید

 

*   اسرائیل   امریکا            همدست شاه خائن

 

*   ارتش تو بی گناهی        آلت  دست  شاهی

 

*   با یاری خداوند    با قوت مسلسل     شاه ترا می کشیم

 

*   استقلال   آزادی      آزادی  زندانی  سیا سی

 

*   تنها ره  سعادت  : ایمان     جهاد    شهادت

 

*   تنها  ره  رهایی :  جنگ مسلحانه است (با هوشیاری  رهبری انقلاب  انقلاب بدون  درگیری  باارتش  به پیروزی رسید )

 

*    نجات  امت ما   در وحدت و جهاد است

 

*   بخدا  بخدا آید روزی  که حکومت شاه   به فنا برسد   - اسلام  اسلام  دین قرآن است

 

   نه سیاه نه سفید   همه یکسان است .

 

*   اسرائیل محکوم است     فلسطین  پیروز است

 

   کار شاه تمام است          خمینی  امام است

 

*   رهبر ملت مجاهدین است    ایت الله خمینی      رهبر ارتش آزادگان است

 

     ایت الله خمینی    انقلا بی ترین مرد جهان است   ایت الله خمینی

 

      او فرستاده  صاحب زمان است    ایت الله خمینی

 

*   نجات مستضعفین         حکومت  مسلمین

 

*   فلسطین  فلسطین         متحد  خلق ما 

 

*   استقلا ل   ،   آزادی  ،  جمهوری اسلامی

 

*    هابیل ، حسین ، خمینی       قابیل ، یزید ، شاهنشاه

 

* ارتش  اسلحه را کنار کن       با ما بیا  قیام کن

 

*   برای حفظ قرآن               ارتش تو کودتا کن

 

*   خلق بخون می کشد           سلطنت  پهلوی

 

*   مردان حق زند انند           یا کشته  در میدانند

 

*   ایران  لبنان   فلسطین     اریتره و فلیپین

 

*   درود بر خمینی  بت شکن        مرگ بر این یزید قانون شکن

 

*   این شاه خود فروخته           حتی  وطن فروخته

 

*   رهبر دور از وطن          خمینی  بت شکن

 

*   ضحاک خلق هستی     محکوم به  مرگ هستی

 

*   تا مرگ  شاه خائن      نهضت ادامه دارد

 

*    تا خمینی  وارد ایران شود     تاج و تخت پهلوی  ویران شود (زمانی که خمینی در  پاریس بود)

 

*    بیاری الله    به امر روح الله    شاه ترا می کشیم

 

*   سکوت هر مسلمان       خیانت است به قرآن

 

*    ای امام خمینی    جان ها بفدایت     جان ماهیچی    جان خواهران  هیچی

 

                  جان ها بفدایت

 

   استقلال  آزادی   حکومت اسلامی      کارشاه  تمام است خمینی امام

 

        است

 

*   خمینی   خمینی  خدا نگهدار تو        بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو

 

*   زیر ظلم و ستم نمی کنیم زندگی      جان فدا می کنیم در ره آزادگی

 

   تا که بر هم زنیم   رسم ره بردگی     میکنم زیر و رو  سلطنت  پهلوی

 

   مرگ بر این شاه       مرگ بر این شاه

 

*    ما پیرو قرآنیم       سلطنت نمی خواهیم

 

*    رژیم  شاهنشاهی       سرچشمه  فساد است

 

    حکومت اسلامی         مظهر داد و عدل است

 

*   دسته اول :   رهبر آزادگان امام خمینی ما      جان فدا می کنیم درره مسلمین

 

                    الله اکبر    یا علی     الله اکبر

 

   دسته دوم :  خون شهیدان  حق   درره آزادگی ریخت  جان فدا میکنیم...

 

* دسته اول یا جلوئی :   خواهر پاک من کشته شد در راه قرآن (2)

 

                   پدر پیر من شد شهید دین و ایمان

 

جز کنج زندان جائی نداریم                 از مرگ خونین باکی  نداریم

 

دسته دوم  یا عقبی :    شاه خونخوار ما   خائن و دیوانه گشته (2)

 

                     با همه ملت و مسلمین بیگانه  گشته

 

    جز کشتن او راهی  نداریم     از مرگ خونین  باکی نداریم      

 

*   دسته اول : امام خمینی گفته  سکوت هر مسلمان   خیانت است بقرآن

 

   دسته دوم: وای بر تو مسلمان اگر بپا نخیزی(با صوت تند )

 

*   مرام پیروان ما حسینی ست (2)    رهبر ما در این دیار خمینی ست

 

   مرگ بر خائنین   خائنین ضد دین      "الله  الله    نصر من الل "(2)

 

*    چرا کشتی جوانان وطن را     ولیعهدت بمیرد شاه  جلاد

 

*   این شاه امریکائی اعدام باید گردد      زندانی  سیاسی  آزاد باید گردد

 

    مزدور امریکائی  اخراج باید گردد     جمهوری اسلامی  ایجاد باید گردد

 

*   برادر  ای یار   بی پناهان       پشتیبان ضعیفان   برادر من

 

   ای خواهر  فریادت را شنیدم     بسویت پر کشیدم    ای خواهر من

 

   مجاهد راهت  مبارک باشد        جانت سلامت باشد      جانت  سلامت

 

   خمینی تو نوری از خدائی       فریادی از دل هایی   رهبر مائی

 

*   حسین راه ترا مابر گزیدیم       که چون  تو ما گرفتار یزیدیم

 

*   نیایش  شبانه    جنگ مسلحانه

 

*   ارتش به  این بی قیرتی   هرگز ندیده ملتی

 

*   وای به روزی  که مسلح  شویم

 

*   تا مرگ شاه خائن   نهضت ادامه دارد    حتی اگر شب و روز بر ما گلوله   بارد

 

*    تزکیه ،   تشکل  ،  جنگ مسلحانه   (تند)

 

*    بهترین تسلیت بر پدر و مادران (2)    مرگ بر این شاه  مرگ بر این شاه

 

* نظام شاهنشاهی  مخالف  قرآن است

 

*   رهبر این سرزمین   خمینی  نازنین

 

*   باید شود آزاد زکنج زندان (2)     زندانی مجاهد مسلمان

 

   قوانین قرآن    حکومت اسلام       الله اکبر   خمینی  رهبر

 

*   استقلال  استقلال   این است ندای  قرآن

 

*   دانشجو  دانشجو    شهادتت  مبارک

 

*   محصل ، روحانی  پیوندتان مبارک

 

*   پیوند شاه ملت  هرگز  وجود  ندارد  

 

*   استبداد  محکوم است    اسلام پیروز است

 

*   ای ارتش   ای ارتش    گفته خمینی رهبر     دوری کن از ستمگر

 

   مرگ بر شاه  (2)

 

دسته دوم :   خمینی  خمینی   ای رهبر  مسلمان   خوش آمدی به ایران

 

   مرگ بر شاه (2)

 

   دسته سوم  :  مقدمت   مقدمت  گرامی باد خمینی    تو وارث  حسینی

 

                مرگ  بر شاه (2)

 

*   ای امام زمان     رحمی به ما کن      ما رو از شر این جلاد رها کن

 

   الله اکبر    خمینی رهبر       میریم بجنگ  شاه ستمگر

 

*   این شاه امریکائی باید اعدام گردد      این بختیار  نامرد نابود باید گردد( پس از رفتن شاه به خارج بختیار  بدلیل شرایط سیاسی  و سابقه خود  نخست وزیر  منتخب  نظام  شد) 

 

*   شاه بی این بی شرفی    ارتش به این بی غیرتی       هرگز ندیده ملتی     *   شاه  عزم سفر کرده  گه خورده غلط کرده  (هنگام رفتن شاه به خارج  با  عنوان  معالجه بیماری خود در بهبوهه انقلاب )

 

* شاه  اگر بر گردد اعدام باید گردد / پرسنل هوایی آزاد باید گردد/    

 

       این بختیارنامرد  نابود   باید گردد

 

*مرثیه : دسته اول

 

   ای شهید حق آیم بسویت              بهشت موعود در پیش رویت

 

   مادر ندیده روی تو آه و واویلا ( الله اکبر )  پدر نشسته  سوگ تو آه وواویلا(الله اکبر )

 

   دسته  دوم (عقبی ):

 

   ای شاه خائن ، آواره گردی       خاک وطن را ، ویرانه کردی

 

   کشتی جوانان وطن آه وواویلا      کردی هزاران در وطن  آه و  واویلا

 

*    کاخت را زیر و زبر می کنم         ابن ملجانه

 

      ای ظالم ستمگر                 ابن ملجانه

 

*   به دستور خمینی  ارتش برادر ماست

 

*   رهبر خمینی  آمده به ایران    در جسم ملت وارد شده جان

 

   با دشمنان مبارزه ادامه دارد  

 

 *     مرگ بر امپریالیسم امریکا

 

*    به همت خمینی      شاه فراری شده

 

*   همصدا شیم باامام همصدا شیم (2) کلً  ارضً کربلا کلً  یوماً  عاشورا     (2)

 

    چون عاشورا سر فرازیم (2)               چون شهیدان جان ببازیم  (2)

 

   یک قدمی ننهیم به عقب تا شهید شیم (2)

 

*   اگر به کشتار خلق ادامه دهد  این شاه (2)     جنگ مسلحانه به گفته روح الله

 

   شاه را سرنگون  این رژیم واژگون (2)  "  مرگ بر شاه    مرگ بر شاه "   (تند و بلند ) 

 

*شعار برای کارکنان رادیووتلویزیون :

 

    ای رهروان  حسینی     ای پیروان امام خمینی

 

   یاری کنید در محو  این صداو تصویر     بلندگوی استبداد است  این بانک  تزویر 

 

*   پسر رضا کچل     بد جوری افتاد تو هچل !

 

* هنگام آمدن امام خمینی :   صل  علی محمد    رهبر ما خوش آمد

 

*  بر علیه  بختیار نخست وزیر موقت  و منتخب شاه :

 

   تو که دم می زنی  زدین و آئین ما            پس چرا میکنی حمایت از حکم شاه

 

   نه مرغ طوفانی – نه موج در یایی  ( بختیار در سخنرانی ای  خود را مرغ طفان  معرفی  کرده بود که از موج  نمی ترسد )

 

* شاپور بختیار  ز خوبیت دم نزن      میشنا سند ترا  ز کودک و مردو  زن

 

   نه مرغ طوفانی  نه موج دریایی   

 

   نهضت بود  حسینی – رهبر  ما خمینی

 

   مرگ بر تو مرگ بر تو   مرگ بر تو  بختیار

 

*   کارگر – برزگر -  رنجبر      ای کارگر  ما با هم  متحد می شویم   تا بر کنیم ریشه استثمار

 

    دسته دیگر  می خواند:    درود  درود  درود     درود بر خمینی

 

    اتحاد – اتحاد – اتحاد    

 

   ای ملت ما با هم متحد می شویم    تا بر کنیم  ریشه استثمار

 

    درود – درود – درود   درود  بر خمینی ( این شعارها توسط گروه های مختلف  سیاسی  انتشار می یافت )

 

*  پس پس از  پیروزی انقلاب :

 

    این سرود  آزادیست      جای  شهدا  خالیست 

 

*  پس   از پیروزی و انتخاب بازرگان  بعنوان نخست وزیر دولت  موقت

 

      درود بر خمینی  رهبر آزادگان      سلام بر  بازرگان نخست وزیر  آزادگان

 

*   فرموده خمینی برای ما چو  جان است     نخست وزیر محبوب مهدی بازرگان است

 

*  بازرگان  بازرگان  نخست وزیر ایران    مجری حکم  قرآن  (به حمایت از بازرگان تا به  نخست وزیری انتخاب شود)

 

*   بازرگان  بازرگان  حکومتت  مبارک (پس از انتخاب )

 

*  محرم  محرم  قیام ملی ماست   (همزمانی پیروزی انقلاب با  ماه محرم )

http://meyaad.blogfa.com/post-50.aspx

 

 

 

 

شاه رفت ؟!

۲۷م دی ۱۳۸۷ Unique

Geotag Iconاین پست را روی نقشه ببینید

عکس شاه روی مجله تایم

۲۶دی ماه سال  ۱۳۵۷ هجری شمسی زمینی روزنامه‌های ایران درشت‌ترین تیتر تاریخشون رو زدند:

شاه رفت

روزنامه اطلاعات: شاه رفتروزنامه کیهان: شاه رفت

می‌دونم که الآن تو سیاره همه دارین می‌گین شاه  کیه؟ شاه اینه یا این یک شاهه:

شاه در یونیفورم

این کیه؟ من هم نمی‌دونم! I don't knowولی همه چیز از رونده شدنش حکایت داره،یک روزنامه‌نگار زمینی در مورد اون روز می‌گه:

ازصبح آن روز بحث در «میزسردبیری» ادامه داشت. تاروز قبل از آن با توافقسردبیری اطلاعات،هنوز از شاه به فعل جمع نام برده می شد: «گفتند … رفتند ….» و همین دستاورد بزرگی بود که «اوامرمطاع ملوکانه» به فعل جمع تنزلپیداکرده بود. اما امروز اگر شاه می رفت، هنوز باید از فعل جمع استفاده میکردیم؟ رحمان لحظه ای اندیشید و جواب داد: «نه . در این رفتن بازگشتی نیست. شاه مرد

thinking

خوشحالی مردم از رفتن شاه

یک زمینی دیگهدر این باره می‌گه:

بالاخره روزی پدر و مادرهای ما از آن همه شادی و کاباره خسته شدند واحساس کردند تشنه آزادیند. آنها دیگر گوگوش و ستار و شهرام شب پرهنمی‌خواستند آنها آزادی می‌خواستند و دیگر از دست شاه بدجنس خسته شده بودندو با خود گفتند ما که انقده با حالیم و همه دنیا به ما احترام میذارن چراشاه داشته باشیم بعد همه با صدای بلند فریاد زدند مرگ بر شاه و گفتند شاهبرو. شاه اول دلش نمی خواست برود اما وقتی دید مردم دلشون آزادی می خواهدرفت. شاه که رفت کم کم همه آزاد شدند و آزادی از در و دیوار بالا می رفت.

عکس شاه در آتش

سقوط شاهفرح و چماقداران

می‌گن «آن مرد گریست» در واقع اشکش رو درآورده بودند:

گریه شاه

می‌گنوقتی داشت می‌رفت یک جعبه خاک زمین هم با خودش برد! (چرا به فکر ما نرسیدیک جعبه خاک از سیاره بیارم؟). انسانها واقعا موجودات عجیبین. با ناراحتیاز خوشحالیشون موقع رفتنشیاد می‌کنند:

حالا تیتر [اندازه]  ۸۴ سیاه «شاه رفت» توی کشویش بود. سیگارش را میجوید و راه می رفت. گاه می‌آمد ودست روی شانه من می‌گذاشت. چشمان سبز رحماندرخشش عجیبی داشت. هیچ کدام ازنویسندگان و خبرنگاران بزرگ ترین روزنامهایران که آن روزها در تیراژ ۷۰۰ هزارتایی منتشرمی شد، نمی‌دانستیم اعلامخبر «شاه رفت» که انتظارش ر امی‌کشیدیم، به معنای پایان عمر حرفه‌ای همهما، زندان و شکنجه است. از آن جمع ۱۱۰ نفره اکنون فقط یک نفر درکیهان ماندهو بقیه سرنوشت‌های شگفت یافته‌اند که موضوع کتابی است.

سر انجام شاهرخ بی تاب ازآن سوی خط گفت:
ـ هوشنگ، هوشنگ، شاه رفت.
باور نمی کردم.
ـ خودت دیدی؟
ـ خودم دیدم. شاه رفت .
گوشی راگذاشتم وباصدای بلند گفتم:
ـ شاه رفت .
تحریریه کیهان درسروری بی پایان فرورفت که باصفحه اول روزنامه به خیابان ها رسید وجشن بزرگ «شاه رفت» را بپا کرد.

وقتی درداد گاه ۶ دقیقه ای حجت السلام نیری ایستاده بودم و کیفرخواستخود را می‌شنیدم که مرا مستحق اعدام دانسته بود، هنگام قرائت ماده سومکیفرخواست: «همکاری با روزنامه کیهان زمان طاغوت …» همه این لحظات ازمقابلچشمانم گذشت، به دستان فربه «قاضی القضات» نگاه کردم وازخود پرسیدم: شاهرفت؟

شاه باید موجود پیچیده‌ای باشه، تا حالا ادبیاتی مثل «اوامرمطاعملوکانه» و بکار بردن «فعل جمع» رو در موردش فهمیدم و اینکه بدون نظرخواهیاز مردم رئیسه، فکرش رو بکنید! حتی سایناکل پیر هم نمی‌تونست تصور کنههمچین چیزی از زمین بشنوه! رئیس مردم تا وقتی که بمیره یا اینکه بیرونشکنند و تیتر گنده بزنند…  کاش اون موقع بودم و می‌دیدمش.

 

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تبلیغات

سایت ابزارها قالب

آموزگار رایگان

تبلیغات شما در اینجا

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام بخش سایت برای شما مفیدتر بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 996
  • کل نظرات : 136
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 751
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 229
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 672
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,403
  • بازدید ماه : 2,403
  • بازدید سال : 72,036
  • بازدید کلی : 4,273,959
  • آخرین نظرات
  • دانلود ریمیکس آهنگ + اورجینال (دلدار موزیک) - 1400/12/20
    با سلام و احترام خدمت ...
  • سینما در ماشین با ایرانتیک - 1399/03/13
    سینما در ...
  • Vector - 1397/11/18
    خوب بود مرسی
  • اینم به کره ای - 1396/02/25
    구구 예치 사부 성분 : (4 ...
  • wireman - 1396/02/11
    hello , I pleasure of your method.thanks
  • محمود وايرمن - 1396/02/11
    خيلي ممنون از ابتكار ...
  • امیر - 1395/12/05
    یعنی کشته مرده این ...
  • ترانه!!! - 1395/11/30
    خوب بود ... ممنون.
  • kp - 1395/11/04
    چرا فارسی ...
  • نرم افزار حسابداری - 1395/11/02
    من خیلی توی درس زبان ...
  • کدهای اختصاصی