loading...
تدریس زبان
آخرین ارسال های انجمن
admin2 بازدید : 585 شنبه 20 دی 1393 نظرات (0)

اثر: نشان، نشانه

إجتناب: پرهيز کردن، دامن کشيدن، گريختن از، دوری جستن، دوری گزيدن، گوشه گرفتن، پرهيز

اجحاف: دست درازی کردن، همه چيز را بردن، زورگويی کردن، ستم کردن

اجر: پاداش نيک دادن، مزد، پای مزد

اجرت: مزد، دستمزد، مزد کار، سزا، پاداش

اجير: مزد بگير، مزد بر، مزدور، مزدگير

احترام: گرامی داشتن، گراميدن، بزرگداشتن، شکوهيدن، ارج، ارز، پاس داشتن، بزرگداشت

احتضار: جان سپردن، جان کندن، جان به لب آمدن، فرارسيدن مرگ، واپسين دم های زندگی، دمِ مرگ

احتياط: دور انديشيدن، پرهيز کردن، هشياری

إحداث: پديد آوردن، نو کردن

إحرام: جامه حج پوشيدن ( فارسی.عربی.فارسی)

إحساس: دريافتن، يافتن، دريافت، پرماسيدن، دانستن، بو بردن

إحسان: نيکی کردن، نيکو داشتن، نيکوکاری، خوبی، بخشش

أحشاء: اندرونه، اندرونه ها

أحشام: ستوران، چارپايان

إحضار: خواندن، فراخواستن، فراز خواندن، فراز کردن، پيش آوردن، پيش خواستن

احياناً: گاهی، گاهگاه، هرگاه

إختصاص: برگزيدن، گزين کردن، ويژگی، ويژه

إختلاس: ربودن، دزدی کردن

إختلاف: دوگانگی، دويی، ناسازگاری، کشمکش، دگرگونی

إختلال: پريشانی کردن، شوريده کردن، پراکندگی، درهمی و برهمی، نارسايی، آشفتگی، نابسامانی

إخلاص: بی آميغ گردانيدن، بی آلايش کردن، يکرنگی، پاک کردن، پاکدلی

اخلاق: خوی ها، منش ها، منش، روش، سرشت، خيم

إخلال: به هم زدن، درهم و برهم کردن

أخير: تازه، پسين، واپسين، بازپسين

إداره: گردانيدن، گرداندن

ادعيه: نيايش ها، خواست ها

اديان: کيش ها، آيين ها

اديب: سخن شناس، سخندان، سخن سنج، سخنور، فرهيخته، فرهنگی

ارائه: نمايش دادن، نشان دادن، نمودن

ارشد: بزرگ تر، مهتر، رساتر، برومندتر، کاردان تر

 ارواح: جان ها، روان ها

اساس: نهاد، پايگاه، پای بست، پای، بنداد، شالوده، پی، پايه، پيکره

استبداد:  خودکامگی، خودسری، خودکامی

استثمار: بهره گيری، ميوه چيدن، ميوه خواستن

استجابت: پاسخ گفتن، پذيرفتن، پذيرش

استحقاق: شايستن، شايسته بودن، سزيدن، سزاواری، در خوری، روايی

استخاره: نيکی خواستن، به جُست

استحمام: گرمابه رفتن

استخدام: کار دادن، کار خواستن، به کار گرفتن

استخراج: برآوردن، به در آوردن، کاويدن

استدلال: رهنمون جستن، رهبری، راهنمايی، گواهی جستن

استراق: دزديده نگريستن

استشهاد: گواه جستن، گواه گرفتن، گواهی خواستن

استصواب: راست داشتن، درست انگاشتن، درست يافتن

استعفاء: بخشايش خواستن، کناره گيری

استعلاج: درمان کردن، چاره خواستن، چاره جويی

استعلام: آگاهی خواستن، پرسيدن، پرسش، پويش

استغفار: پوزش خواستن، پوزش، آمرزش خواستن

استفاده: سود بردن، بهره گيری، بهره برداری، برخورداری

استفراغ: بالا آوردن، برگرداندن، مراش، هراش، اشکوفه، اشکفه

استفسار: پرسیدن،پرسش

استقامت: ایستادگی کردن، پایداری، پافشاری، استواری

استقبال: پذیرا، پذیره، پیشواز، پیشواز آمدن

استقرار: آرامیدن، آسودگی، پا گرفتن

استقراض: وام خواستن، وام خواهی، وام گرفتن

استکبار: بزرگی نمودن، بزرگ منشی، گردنکشی، بزرگ پنداشتن

استکشاف: آشکار کردن، جستجو کردن، پیدا کردن

استماع: نيوشیدن، شنیدن، گوشیدن، گوش کردن، گوش داشتن، گوش نهادن

استمداد: یاری خواستن، یاری جستن، یار خواستن

استمرار: پیاپی بودن، پی کردن، دمادم، پیوسته، پیوستگی، همیشه، همیشگی، هماره

استمناء: مشتو زدن، بیرون آوردن منی (فارسی.عربی)

استنساخ: رونویسی، بازنوشتن

استنشاق: بوییدن، آب در بینی کردن

استنطاق: به گفتار انگیختن، بازجویی، بازپرسی، پرسش

استنکاف: سر باز زدن،

استهزاء: دست گرفتن، دست انداختن، لنجيدن، گواژه زدن، پوزخند، خندریش، خندستانی، ریشخند،تیتال، لابه کردن

استهلال: ماه نو جستن، ماه نو دیدن، بر آمدن ماه

استیضاح: وا پرسیدن، بازپرسی، کاوش، پرسش، ژرف دیدن

استیلاء: فیروزی یافتن، دست یافتن، زبردست شدن، چیرگی، پیروزی

اسطوره: سخن پريشان، فسانه، افسانه

اسکان: آرام دادن، جای دادن

اسلاف: گذشتگان، پيشينگان، پشينيان، نياکان، پدران پيشين

اسلحه: سازهای جنگ، جنگ افزارها

اسلوب: گونه، روش، راه، ساخت

اسم: نام، نام نيک

اسناد: بنچک ها، بنچاق

اشاعه: گستردن، گسترش، پاشيدن، پراکندن، آشکار کردن

اشتياق: آرزومند شدن، آرزومندی، خواستن

اشراف: بزرگواران، بلند پايگان، بزرگان، گرانمايگان، ارجمندان

اشعار: چامه ها، سروده ها

اصطکاک: ساييدن، به هم ساييدن، سايش، مالش

اضطراب: پريشانی، دلهره، شوريدگی انديشه، دل شوره، سراسيمگی

اضطرار: درماندن، درماندگی، ناچاری، ناگزيری، بيچارگی

اطراف: پيرامن، پيرامون، کناره ها، گوشه ها، دور و بر، گرداگرد، گوشه کنار

اعتياد: خو کردن، خو گرفتن، خوگر شدن، خوگری

افتخار: نازيدن، باليدن، سرافراشتن، سربلند کردن،سربلندی، فر، شکوه

التماس: درخواستن، خواستن، درخواست، خواهش، لابه

 امر به معروف: فرمودن نيکی، سفارش به نيکی

انتقاد: خرده گرفتن، خرده گيری، پالودن، سره کردن

انحلال: برچيدن، برچيدگی، به هم خوردن، به هم زدن

اهانت: خوار داشتن، خوار کردن، زبون کردن، خواری، کوچک گردانيدن

ب

باطل: بيهوده، ژاژ، پوچ، نادرست

باعث: انگيزه، برانگيزنده

بخيل: گرسنه چشم، کم کاسه، کاسه ليس، سياه دست، ناخن خشک، تنگ چشم

برائت: رها شدن، بيگناهی، پاکی، بيزاری

بزّاز: پارچه فروش

بشارت: مژده، مژدگانی

بشّاش: خندان، خنده رو، گشاده رو، خوشرو، خوش منش، شادمان

بشیر: نوید گر، مژده رسان، مژده ده، مژده آور

بصیرت: کاردانی، بینایی، بینش، دانایی، روشندلی، آگاهی، هوشیاری

بضاعت: سرمایه، کالا، خواسته

بطالت (بِ طا لَت): بیکاری، بیهودگی، هرزگی، تن آسایی، یاوه گویی

بطلان (بُ ط لان): هرز شدن، هرزگی، نادرست بودن، نادرستی، از کار افتادن، بیهوده گشتن، به هم خوردن

بطن (بَ ط ن): شکم، اندرون، نهان

بعثت (بِ ع ثَ ت): برانگیختن، برخیزاندن، رستخیز، انگیزش، فرستادن، بیدار شدن، برگزیدن

بعد (بُ ع د): دوری، درازی، جدایی

بعض (بَ ع ض): لختی، پاره ای، برخی، گروهی

بغض (بُ غ ض ): کینه، دشمنی، کین، آزار، خشم

بقاء (بَ قا ء ): زیستن، زیست، زندگی، پاییدن، پایندگی، همیشگی، جاوید بودن، پایداری، بازماندن

بقال (بَ ق قا ل): خوار بار فروش، خوردنی فروش

نکته: بیشتر واژه های فارسی که بر وزن فعال (فَ ع عا ل) هستند، در اساس عربی می باشند؛ مانند: بَقّال، نَقّاش، بَزّاز، خَبّاز، خَیّاط، ....

بقاع (بِ قا ع ): سراها، خانه ها، جای ها

بقاع متبرکه: خانه های خجسته، سراهای خجسته، جای های فرخنده

بقعه (بُ ق عَ ه ): خانه، سرای، جای

بقعه متبرکه (مُ تَ بَر رِ کِ ه): خانه فرخنده، سرای خجسته، جای فرخنده، جای خجسته

بقیه: مانده، بازمانده، پس مانده، دنباله

بکارت (بِ کا رَ ت ): دختری، دوشیزگی، تازگی

بلاء ( بَ لا ء ): آسیب، گزند، پریشانی، آزمایش، آزمون، گرفتاری

بلای آسمانی: آزمون خداوندی، آسیب آسمانی

بلاغت (بَ لا غَ ت): شیوا سخن گفتن، سخنوری، چیره زبانی، شیوایی، رسایی، زبان آوری

بلوغ (بُ لُو غ ): رسیدن، رسایی، بزرگ شدن، بالیدن

بلیغ: رسا، شیوا، سخنور، چیره زبان، شیوا سخن، خوش گفتار، زبان آور، سخن گستر

بلیه ( بَ لی یَ ه ): گرفتاری، سختی، آزار، رنج

بول ( بَ و ل ): پیشاب، شاش

بهتان (بُ ه تا ن ): دروغ بستن، ترفند، ترفند تراشی

بهجت ( بَ ه جَ ت ): زیبایی، خوبی، شادی، شادمانی

بیان: سخن گفتن، سخن، گزارش، گفتار

بیع (بَ ی ع): فروختن

بیعت ( بَ ی عَ ت ): دست دادن، پیمان بستن، فرمانبرداری کردن

ت

تابع: پیرو، پس رو، دنباله رو، فرمانبردار، دست نشانده

تابوت: مرده کش، تخته مرده کشی

تأثر ( تَ أ ث ثُ ر ): اندوهگین شدن، دلتنگی، اندوه، افسوس، پذیرفتن چیزی

ابراز تأثر کرد: اندوه خود را نشان داد

تأثیر : کارگر شدن، کارگر افتادن

سخنانش در من تأثیر گذاشت: سخنانش در من کارگر افتاد.

تاجر: بازرگان، سوداگر

نکته: در زبان عربی (تازی) بسیاری از شغل ها (پیشه ها) و صفات بر وزن فاعِل هستند، این گونه واژه ها در زبان فارسی (پارسی) فراوان یافت        می شود؛ مانند: عامل، کافر، ناصر، تاجر، کامل، صابر، جابر، شاکر، عادل، فاخر، زارع، کاشف، قابل، و ........

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تبلیغات

سایت ابزارها قالب

آموزگار رایگان

تبلیغات شما در اینجا

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام بخش سایت برای شما مفیدتر بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 996
  • کل نظرات : 136
  • افراد آنلاین : 78
  • تعداد اعضا : 751
  • آی پی امروز : 370
  • آی پی دیروز : 135
  • بازدید امروز : 899
  • باردید دیروز : 154
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 899
  • بازدید ماه : 3,514
  • بازدید سال : 73,147
  • بازدید کلی : 4,275,070
  • آخرین نظرات
  • دانلود ریمیکس آهنگ + اورجینال (دلدار موزیک) - 1400/12/20
    با سلام و احترام خدمت ...
  • سینما در ماشین با ایرانتیک - 1399/03/13
    سینما در ...
  • Vector - 1397/11/18
    خوب بود مرسی
  • اینم به کره ای - 1396/02/25
    구구 예치 사부 성분 : (4 ...
  • wireman - 1396/02/11
    hello , I pleasure of your method.thanks
  • محمود وايرمن - 1396/02/11
    خيلي ممنون از ابتكار ...
  • امیر - 1395/12/05
    یعنی کشته مرده این ...
  • ترانه!!! - 1395/11/30
    خوب بود ... ممنون.
  • kp - 1395/11/04
    چرا فارسی ...
  • نرم افزار حسابداری - 1395/11/02
    من خیلی توی درس زبان ...
  • کدهای اختصاصی